گنجور

 
حکیم نزاری

که می‌برد خبر از من بدان جهان آرای

که زینهار تو و عهدِ من برایِ خدای

تو آفتابی و من ذرهّ‌ ای چنان نکنی

که در زمانه شوم چون هلال دست‌نمای

مرا خوش است به دشواری و به آسانی

به اعتمادِ تو ای ماه‌رویِ مهرافزای

اگر ز پیکر من بند بند بگشایند

روا بود تو به کس لب به خنده برمگشای

بکن برایِ صلاح از مخالفان پرهیز

که نیک‌بخت بود متّقی به هر دو سرای

چو اتفاقِ محبّت ز هر دو جانب هست

من و تو و تو و من، گو حسود ژاژ مخای

به سر بگردم و دستت چنان به دست آرم

که بعد ازین ز سفر درکشم به دامن پای

خوشا که حلقه به در برزنم چو بازآیم

یکی درم بگشاید به مرحبا که درآی

به دوستی نزاری که رغمِ دشمن را

به دستِ معتمدی نامه‌ ای به من فرمای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه

و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای

و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست

و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

عنصری

چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای

مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای

بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست

بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای

بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق

[...]

فرخی سیستانی

همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای

نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای

غذای روح سماعست و آن شخص نبید

خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای

نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
قطران تبریزی

دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای

تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای

بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال

تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای

دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز

[...]

سنایی

به هفت کشور تا شکر پنج و ده گویم

نبود خواهم ساکن دو روز در یک جای

دو پای دارم چار دگر بباید از آنک

به هفت کشور نتوان رسید بی‌شش پای

چنان زندگانی کن ای نیک رای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه