مگر وصال تو روزی شود دگرباره
به قدرِ جهد بکوشم به حیله و چاره
به رغم جانِ رقیبت چهگونه میخواهم
که خاک بر سرِ آن ظالم ستمگاره
دراوفتاد به پایِ تو باز چون خلخال
گرفته دستت و بوسیده باز چون یاره
به حسنِ تو نبود دلبری جفا پیشه
به بخت من نبود عاشقی جگرخواره
چو مرغ زیرک اگرچه رمیده دل بودم
به دامِ عشق برآویختم دگرباره
ترا چه غم که ز جورِ تو چون نزاری زار
هزار دلشده سرگشتهاند و آواره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدان و آکه باش ای دل ستمکاره
وگر چه گفته امت این حدیث صد باره
که گر ببینم ازین پس که نام عشق بری
بجان من که بدست خودت کنم پاره
تو از کجا و سر زلف دلبران ز کجا؟
[...]
بساز چاره ی این دردمند بیچاره
که دارد از غم هجرت دلی بصد پاره
چگونه تاب تجلّی عشقت آرد دل
چو تاب مهر تحمّل نمی کند خاره
دلم چو خیل خیال تو در رسد با خون
[...]
ز جای ناوک پیکان و خنجر پاره
زند معاینه خون موج همچو فواره
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.