شمارهٔ ۴ - این ترکیب بند ایضا در مرثیه همایون نژاد شاهزاده مراد مغفور رضوان الله علیه گفته شده
لب خوش نگشته خنده ره جنگ می زند
در بزم مرگ ناله بر آهنگ می زند
هرگز زمانه جامه ماتم برون نکرد
نارفته شب به دامن شب چنگ می زند
وقت گذشته را به تأسف ز پی مرو
کاین جا نشاط گام به فرسنگ می زند
این دهر روز کور کش ایام خصم باد
دست طمع به گیسوی شبرنگ می زند
دست اجل به تیغ سیاست بریده باد
از خاک مهر بر دهن تنگ می زند
آرایش جنازه و دستار می کند
گویی که گل بر افسر و اورنگ می زند
این چرخ شوخ دیده عجب بی بصارتست
بر جام عشرت که ببین سنگ می زند؟
فرزند شاه اکبر والانژاد مرد
شیون برآورید که سلطان مراد مرد
آفاق پردریغ و جهان پر ندامتست
این روز مرگ نیست که روز قیامتست
خلقی پر اضطراب چه جای تمکنست؟
دهری پر انقلاب چه جای اقامتست؟
این ماتم کسی است که از گریه تا به حشر
بر جیب صبح و دامن شب ها علامتست
خون می کند به جلوه دل خلق گوییا
نخل جنازه رسته از آن نخل قامتست
هرکس چنین جمال درآرد به حشرگاه
رضوان گرش بهشت دهد در غرامتست
دل از نوید صحبت او بزم سور بود
اکنون سرای ماتم و کوی ملامتست
یاران عجب شکاری از دست داده ایم
بر سر زنید دست که وقت ندامتست
شهباز ما پریده ره آسمان گرفت
مرغی نرفته است که دیگر توان گرفت
ای بزم تیره ای رخ چون ارغوان کجاست؟
وی رزم درهمی شه گیتی ستان کجاست؟
شوق سجود و حرمت تعظیم کمترست
آن ناز صدر و سرکشی آستان کجاست؟
امروز غم به مسند شادی نشسته است
پهلونشین خسرو هندوستان کجاست؟
آن حکم ها که بود ازو آب کار کو؟
وان کارها که آمد ازو بوی جان کجاست؟
دل ها پر از غمست عزیزان چه واقعست؟
یک دل شکفته نیست خوشی در جهان کجاست؟
هرجا به سوک مرگ گروهی نشسته اند
زین غم که عام گشت ندانم امان کجاست؟
برگ و شکوفه نیست ثمر از کجا خورم؟
بشکست شاخ و برگ مرا آشیان کجاست؟
کسی را سرود در خور این تعزیت نبود
پیدا کنید کاول این داستان کجاست؟
خلقی به شیونند و نگویند حال چیست؟
صبر سخن شنیدن و تاب بیان کجاست؟
آفاق در مصیبت او ممتحن شده
این مرگ باعث الم مرد و زن شده
غم خاست در پیاله می از ساغر افکنید
شد بزم تیره پرده از آن رخ برافکنید
شمعی که هر روشن ازو بود مرده است
پروانه را برید به خاکستر افکنید
در خانه اش ز حلقه ماتم خرام نیست
این حلقه را ز صحن سرا بر در افکنید
ریحان جلوه یاسمن عشوه ریخته
چینید و هم بر آن قد جان پرور افکنید
بالین ز تاب کاکلش آشفتگی کشید
کوته کنید و عربده در کشور افکنید
رفت آن سری که تاج به او سرفراز بود
بر سر کنید خاک و کلاه از سر افکنید
پوشید چند جامه نیلی ز جور چرخ
بر آفتاب جامه چو نیلوفر افکنید
خیزید تا بدان سر تابوت دم زنیم
عرضی کنیم و کار وداعش به هم زنیم
رفتی و کارها همه در هم گذاشتی
آشفتگی به مردم عالم گذاشتی
جان ها غم رسیده و دل های بی قرار
در پیچ و تاب طره پر خم گذاشتی
از تو غبار بر دل بیگانه ای نبود
بهر چه بر دل پدر این غم گذاشتی؟
روز و شبت به رسم جنبیت ستاده بود
در زین خویش اشهب و ادهم گذاشتی
شمع مزار و خشت لحد ساختی قبول
رخسار تخت و طره پرچم گذاشتی
همت تو را به ملک نیاورد سر فرود
عالم به هر که خواست مسلم گذاشتی
حرمت نگاه داشتی و جای خویش را
بهر برادران مقدم گذاشتی
خونست بی تو گر همه دل چون دل منست
هر دل که بی تو خون نشود سنگ و آهنست
ای شاه مصر دور ز کنعان چگونه ای؟
ای یوسف از جدایی اخوان چگونه ای؟
هرگاه جلوه کرد تقاضا چه می کنی؟
با حسن شوخ در ته زندان چگونه ای؟
اسکندر از غم تو به ظلمت نشسته است
در زیر گل تو چشمه حیوان چگونه ای؟
ای پاره ای ز جان و جگرگوشه پدر
گشته جدا ز دیده و دامان چگونه ای؟
ما باری از فراق تو درخون دیده ایم
تو در میان روضه رضوان چگونه ای؟
آواز نوحه طبع و در آشفته می کند
ای بخت خوش به خواب پریشان چگونه ای؟
این جات کار دفتر و دیوان تمام بود
آن جا ز شغل و پرسش و دیوانه چگونه ای؟
قلزم سبک ثبات تر آنجا ز شبنم است
در بحر کل تو قطره باران چگونه ای؟
بشنو که بانگ بحر تو بر عرش می زنند
تا بنگریم در صف میدان چگونه ای؟
چون کار رفتگان دگر نیست کار تو
محشر شتاب می کند از انتظار تو
فردا کلاه پادشهی بر سر تو باد
رسم العمل به روز جزا دفتر تو باد
فردا که روز حشر برانگیزد از زمین
دوش و کنار حور و پری محشر تو باد
روزی که کارها همه موقوف حق شود
جبریل کارساز و خدا یاور تو باد
وقت سئوال گوش و لب منکر و نکیر
پر از قبول نکته جان پرور تو باد
آن حله ای که آدم ازان ذل و قدر یافت
گر رحمت دو کون بود در بر تو باد
مجموعه عمل چو به محشر درآوری
کار تو راست همچو خط مسطر تو باد
مغز از بخور روی مزارت معطرست
بوی بهشت همنفس مجمر تو باد
آدم بهای تو نشناسد درین جهان
تسبیح قدس در دل کان گوهر تو باد
نخل ریاض ملک که باب عزیز تست
سرسبز از دعای ثناگستر تو باد
کارش به حسن شاهد فرخندگی بود
هرچند بر تو مرگ بر او زندگی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زبان فارسی نغز و زیبا به غم و اندوه ناشی از فقدان و مرگ یک شخص بزرگ اشاره دارد. شاعر با بیانی پر احساس، به سوگ می نشیند و از تأثیرات عمیق این فقدان بر زندگی مردم و جهان می گوید. او به توصیف غمگینی و ناامیدیای میپردازد که در دلها و اطرافیان حکمفرماست و به یاد محبوبی که از دست رفته، درد و عذاب ایجاد میکند. شخصیتهایی نظیر شاه و محبوب بر این غم تأکید میشوند و شعر به نوعی دعوت به یادآوری و عزاداری برای آن شخص میکند. در انتها، شاعر به امید رحمت و پاداش در عالم دیگر اشاره میکند و یادآور میشود که هرکسی که چنین جمالی را در قلب خود داشته باشد، در قیامت مورد بخشش و لطف الهی قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: لبخند زیبایی به زندگی نمیزند، بلکه در دل جنگ، به بزم مرگ میرسد و نالهای غمانگیز بر آهنگ زندگی سر میدهد.
هوش مصنوعی: زمان همیشه به صورت غمانگیز باقی نمیماند و هرگز فرصتی برای ابراز اندوه نمیدهد؛ چون شب همواره به شب دیگری میچسبد و این وضعیت ادامه دارد.
هوش مصنوعی: نگران گذشته نباش و در پی آن نرو، زیرا در اینجا شادی و نشاطی وجود دارد که میتواند تو را به دوردستها ببرد.
هوش مصنوعی: روزگار مانند دشمنی است که با حسرت به زیبایی و موفقیتهای ما چشم میدوزد و نمیتواند از آن چشم بردارد.
هوش مصنوعی: دست سرنوشت به وسیله سیاست، این مهر و نشان را از دست میگیرد و به زودی بر روی زمین میافتد، و بهناچار بر دهانههای بسته خود ضجه میزند.
هوش مصنوعی: یک نفر به زیبایی و تزئین جسد و پوشش خود میپردازد، انگار که گلهایی بر تاج و تخت میگذارد.
هوش مصنوعی: این دنیا با تمام زیباییها و دلخوشیهایش، به طور شگفتانگیزی نابینا و بیتوجه است. در دل شادیها، گاه سنگهایی به چهرهاش میزند که به زندگی سخت و دشوار اشاره دارد.
هوش مصنوعی: پس از سالها انتظار، فرزند شاه اکبر که از نسل بزرگترین پادشاهان است، به دنیا آمد. اکنون باید به خاطر آمدن او شادی و سرور برپا کرد، زیرا او همان کسی است که در میان ما به عنوان سلطان و نجاتدهنده ظاهر شده است.
هوش مصنوعی: جهان پر از اندوه و حسرت است و حالتی که ما در آن قرار داریم، روز مرگ نیست بلکه روز حساب و جزا خواهد بود.
هوش مصنوعی: با توجه به نوسانات و تغییرات مداوم در زندگی و اوضاع اجتماعی، نمیتوان در چنین جهانی آرامش و آسایش یافت. در دنیایی که هر لحظه در حال تحول است، جایی برای استقرار و آسودگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این غم و اندوه نشانهای است از کسی که از زمان گریهاش تا روز قیامت، در هر صبح و شب اثرات آن را به جا گذاشته است.
هوش مصنوعی: دلهای مردم را با زیبایی و جلوهگری خود خونین میکند، همچون نخی که از درخت سوختهای بیرون آمده و به صورت جنازهای قد کشیده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که چنین زیبایی را به جهان بیاورد، حتی اگر در روز قیامت به او بهشت داده شود، هنوز هم در حق او کمفروشی شده است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر وعدههای زیبا و دلنشین او پر از شادی و جشن بود، اما حالا خانهام به مکانی پر از غم و سرزنش تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: ما دوستان با ارزشی را از دست دادهایم و حالا جای اندوه و پشیمانی است که باید به سر این موضوع به آرامی فکر کنیم.
هوش مصنوعی: پرندهای که از دستان ما پرواز کرده به آسمان رفته و دیگر قادر نیستیم آن را به دست آوریم، همچنان که مرغی دیگر نتوانسته از این فاصله راهی به پرواز پیدا کند.
هوش مصنوعی: کجاست آن جشن تاریک که چهرهای به زیبایی گل ارغوان دارد؟ و کجاست آن نبرد مختلط که فرمانروای جهان را در بر دارد؟
هوش مصنوعی: علاقه به سجده و احترام به تعظیم کمتر از آن است که سرکشی و ناز کردن در برابر آستان کیست؟
هوش مصنوعی: امروز در دل من غم جای شادی را گرفته و جایی برای خوشحالی باقی نمانده است. ای پادشاه بزرگ هندوستان، کجایی؟
هوش مصنوعی: این متن به سوالاتی از دل زندگی اشاره دارد که در جستجوی علت و نتیجهگیری است. در واقع، درباره کارهایی که به نظر میرسد نتیجهای ندارند یا فایدهای نمیرسانند، آنها را زیر سوال میبرد. در این زبان شاعرانه، کنجکاوی در مورد منشأ برخی از امور و وجود آنها و چگونگی جلب احساسات و زندگی مورد توجه است. به نوعی، نگاهی به تردیدهایی دربارهی ارزش و معنای واقعی اعمال و وقایع دارد.
هوش مصنوعی: دلهای ما پر از غم و اندوه است و نمیدانیم واقعاً مشکل کجاست. در حالی که دلی شاداب و خوشحال وجود ندارد، پس خوشی در این دنیا کجاست؟
هوش مصنوعی: هر جا که گروهی به خاطر مرگ عزاداری کردهاند و از این غم عمومی رنج میبرند، نمیدانم جایی برای آرامش و آسایش کجاست.
هوش مصنوعی: برگ و شکوفهای وجود ندارد، پس از کجا میتوانم میوهای پیدا کنم؟ شاخه و برگ من شکستگی دارند، حالا آشیان و لزم نشین کجاست؟
هوش مصنوعی: هیچ شخصی را نیافتم که شایستهی سرودن در سوگ این موضوع باشد؛ پس بیایید ببینیم ریشهی این داستان از کجا آغاز میشود؟
هوش مصنوعی: بعضی از مردم در حال شکایت و ناله هستند و نمیدانند که چه وضعیتی دارند. صبر و تحمل برای شنیدن سخن و بیان احساسات کجاست؟
هوش مصنوعی: جهان در غم و اندوه او آزمایش شده و این مرگ باعث درد و رنج مردان و زنان گردیده است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه در پیاله شراب به وجود آمد، پس از آن برای اینکه مجلس شاداب شود، پردهی تیرگی را از چهرهی خود کنار زده و آن را روشن کردند.
هوش مصنوعی: شمعی که هر بار روشن بود، خاموش شده است، پروانه را به خاکستر بسپارید.
هوش مصنوعی: در خانه او نشانی از غم و اندوه وجود ندارد؛ این نشانه را از جلوی در خانهاش بردارید.
هوش مصنوعی: ریحان به زیبايي ياسمن، عشوهاي به خود گرفته و بر روی آن قد زیبا و جانپرور بیفکنيد.
هوش مصنوعی: بر اثر زیبایی و جذابیت موی او، زندگی و دنیای اطراف دچار به هم ریختگی و آشفتگی شده است. بیایید این وضعیت را نادیده بگیریم و در هیاهوی زندگی خودمان، شلوغی و جنجال ایجاد کنیم.
هوش مصنوعی: سری که مدتها بر صدارت و افتخار نشسته بود، اکنون رفته است. بر خاک نثارش کنید و کلاه از سر بردارید.
هوش مصنوعی: چندین لباس آبی از دقت و ظلم زندگی به تن کرده است؛ اما وقتی به آفتاب میرسد، آن لباسها را مانند نیلوفر از تن درآورده و کنار میگذارد.
هوش مصنوعی: بیایید بیدار شویم و به سوی تابوت برویم، تا با او وداع کنیم و صحبتهایی را پیش ببریم.
هوش مصنوعی: تو رفتی و همه چیز را مختل کردی، بلوا و آشفتگی برای مردم به وجود آوردی.
هوش مصنوعی: جانها به اندوه گرفتار شده و دلها در ناامیدی و بیقراری به سر میبرند، در حالی که تو با موهای پیچخوردهات آنها را به بازی گرفتهای.
هوش مصنوعی: هیچ غباری بر دل غریبهای نیست، چرا این اندوه را بر دل پدر گذاشتی؟
هوش مصنوعی: روز و شب تو به خاطر فعالیت و تلاش تو سپری میشود و در کنار این تلاش، زین و ادواتی که داری به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: تو برای آرامگاه چه شمعی روشن کردی و چه سنگ قبری ساختی! با زیبایی چهره و موهایت مانند پرچم، بر آن تخت نشستهای.
هوش مصنوعی: تو به خاطر همت و ارادهات به مقام و منزلت بلندی دست یافتهای و سر فرود نیاوردی. به هرکسی که خواستی، با ایمان و اعتقاد کامل درستی و صداقت را نشان دادی.
هوش مصنوعی: تو احترام و حرمت را حفظ کردی و برای برادرانت جایگاه خود را در اولویت قرار دادی.
هوش مصنوعی: اگر دل کسی مانند دل من در غم دوری تو میگرید، بیتردید خونین است. ولی هر دلی که تحت تأثیر این دوری قرار نگیرد، مانند سنگ و آهن سخت و بیعاطفه است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه مصر، دور از سرزمین کنعان چه احوالی داری؟ ای یوسف، در دوری از برادرانت چگونه هستی؟
هوش مصنوعی: هر وقت زیبایی و درخواست خود را نشان میدهد، تو چه کار میکنی؟ در حالی که با زیبایی بازیگوش در زندان، حالت چگونه است؟
هوش مصنوعی: اسکندر به خاطر غمت در تاریکی نشسته است. زیر گل تو چشمهای وجود دارد که چطور است؟
هوش مصنوعی: ای یادگار عزیز و بخش مهم وجود من، که از دیدگان و آغوشم دور شدهای، حالا چطور هستی؟
هوش مصنوعی: ما به خاطر دوری تو، گریه و رنج زیادی را تحمل کردهایم. حالا تو در بهشت و در میان نعمتها چگونهای؟
هوش مصنوعی: سرود عزا و درد در دل شاعر طنین انداز شده و با این حال، او از خوشی های روزگار صحبت می کند. به راستی، بخت خوب چه حالتی دارد که در خواب هایش آشفتگی دیده می شود؟
هوش مصنوعی: در اینجا، همه کارها و مسئولیتهای اداری به پایان رسیده است. اما در آن طرف، در مورد شغل و سوالات و وضعیت دیوانگی چه میتوان گفت؟
هوش مصنوعی: در جایی که آرامش بیشتری وجود دارد، به مانند قطرهی بارانی در دریا، تفاوت ها و زیبایی هایی در انتظار هستند. تو چگونه هستی که در این گسترهی وسیع خود را بروز میدهی؟
هوش مصنوعی: به صدای دریا گوش کن که تا آسمان طنینانداز شده است، تا ببینیم تو در صف میدان چگونه خواهی بود.
هوش مصنوعی: زمانی که کار کردگان گذشته به پایان رسیده، کار تو نیز دیگر وجود ندارد. بنابراین، روز قیامت با شتاب و عجله به خاطر انتظار تو نزدیکتر میشود.
هوش مصنوعی: فردا بر سرت کلاهی به عنوان پادشاهی خواهد بود و پروندهات در روز حساب و جزا باز خواهد شد.
هوش مصنوعی: فردا که روز رستاخیز فرا میرسد، از زمین حوریان و پریان به پا میخیزند و تو نیز در آن روز حاضر خواهی بود.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که همه امور به دست خداوند متوقف شود و در آن زمان، فرشتۀ وحی و خداوند در کنار تو خواهند بود و کمکت میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که از من سوال میشود، گوش و زبان من منکر هستند، اما دل من پر از پذیرش نکات ارزشمندی است که به جانم زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: لباسی که آدم از آن ذلت و احترام حاصل کرد، اگر رحمت دو جهان باشد، باید بر تو نازل شود.
هوش مصنوعی: زمانی که روز حساب و قیامت فرا برسد، تمام اعمال تو مورد بررسی قرار خواهد گرفت. نتیجه کارهای تو به روشنی و به وضوح مشخص خواهد شد، مانند نوشتن خطی دقیق و مرتب.
هوش مصنوعی: عطر خوشی که از خاک قبر تو برمیخیزد، همچون بوی بهشت است و روحت در کنار تو بینهایت دلچسب و خوشبوست.
هوش مصنوعی: اگر کسی در این دنیا ارزش تو را نشناسد، همچون تسبیحی است که در دلش گوهر نابی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نخلهای سبز و خوشبرگ باغ ملک که متعلق به توست، به برکت دعای تو و از مدح و ستایش تو سرسبز و خرّم بمانند.
هوش مصنوعی: کار او به زیبایی و خوشبختی مرتبط بود، هرچند که برای تو مرگ بر او به معنای زندگی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.