گنجور

 
نظیری نیشابوری

خسته را فاتحه‌ای از لب خندان تو بس

تشنه را مژده‌ای از چشمه حیوان تو بس

بهر در شور شر افتادن سودازدگان

هر سحر شورشی از زلف پریشان تو بس

ما ننالیم که حسن تو به ما کام نداد

دست حسن تو ازین ظلم به دامان تو بس

شاهد دولت ما بی سر و سامانی چند

این که فیروز نرفتیم ز میدان تو بس

قصه بسیار شد از بهر قبول سخنم

اثر چاشنیی از نمک خوان تو بس

عطش بادیه و جوع بیابان دارم

جرعه زمزمی از چاه زنخدان تو بس

جام پر نوش شکوه تو رقیب تو بس است

پرده بردار حیای تو نگهبان تو بس

خواب ما طاعت شب بستر ما سجادست

صبحدم قبله ما چاک گریبان تو بس

بر تو حسن سخن امروز «نظیری » ختم است

هرکه برهان طلبد قول تو برهان تو بس

 
 
 
نظیری نیشابوری

همین شعر » بیت ۹

بر تو حسن سخن امروز «نظیری » ختم است

هرکه برهان طلبد قول تو برهان تو بس

صائب تبریزی

صائب این آن غزل خواجه نظیری است که گفت

هر که برهان طلبد قول تو برهان تو بس

صائب تبریزی

حجت شور قیامت لب خندان تو بس

هم نبرد صف محشر صف مژگان تو بس

قبله زنده دلان غنچه خندان تو بس

زمزم سوختگان چاه زنخدان تو بس

گر همه روی زمین لشکر ایمان گیرد

[...]

حزین لاهیجی

شب سودازدگان زلف پریشان تو بس

صبح صادق نفسان چاک گریبان تو بس

زمزم از حاجی و سرچشمه حیوان از خضر

لب ما جرعه کش از چاه زنخدان تو بس

حسرتی در دلم از بال و پر افشانی نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه