دل نمیدانم کجا، زین آستانم میکشد
مرگ میبینم که با هجرام عنانم میکشد
هر سر مو بر تنم دارد خروشی از وداع
هجر پیوند تو از رگهای جانم میکشد
داشتم در سینه پیکان خدنگ کاریی
دست غیرت این زمان از استخوانم میکشد
میکند آسودگی سیری به گرد خاطرم
گریه هم پایی ز چشم خونفشانم میکشد
قصه وارستگی امروز پیش دل گذشت
طرفه حرف ناامیدی از زبانم میکشد
بر سر بازار جانبازان کمان آویختم
دست غیرت بشکنم هرکس کمانم میکشد
میکشم سر از کمند او «نظیری» بعد ازین
گر به صد زنجیر آن نامهربانم میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساساتی عمیق و دردناک ناشی از جدایی و هجران سخن میگوید. او نمیداند به کجا میرود و مرگ را در سایهی جدایی احساس میکند. هر مویی از بدنش گویای وداعی تلخ است و جدایی از معشوقش به شدت آزارش میدهد. او حس میکند که غیرت و شجاعتش تحت فشار زمان از او گرفته میشود و آرامش نمییابد، بلکه غم و یاد خاطراتش به شدت وجودش را میآزارد. شاعر به ناامیدی و وضعیت دشوارش اشاره میکند و در نهایت از سختی هایی که به او تحمیل میشود شکایت دارد، به ویژه از کمانداران و معاندان که نمیگذارند آزاد باشد. در کل، شعر بیانگر عواطف عمیق ناشی از عشق و جدایی است.
هوش مصنوعی: دل من نمیداند که به کجا میرود، اما از این درگاه دور میشود. مرگ را احساس میکنم که با جداییام، مرا به سمت خودش میکشاند.
هوش مصنوعی: هر یک تار موی من زبانگشایی میکند و از عذاب دوری تو فریاد میزند؛ پیوند تو در رگهای وجودم جاری است و بیوقفه حس میشود.
هوش مصنوعی: در دل من حس جنگجویی و قدرتی وجود دارد که حالا از عمق وجودم برخاسته و به من انگیزه میدهد تا به شجاعت و غیرتم پی ببرم.
هوش مصنوعی: آرامش و آسودگی به دور خاطراتم میگردد و در کنار آن، اشکهای چشمم به شدت جاری است.
هوش مصنوعی: امروز، یاد داستانی به ذهنم آمد که به من احساس آزادی میدهد و در دل، حرفهای ناامیدی از زبانم جاری میشود.
هوش مصنوعی: در بازار جانبازان، کمان خود را آویختهام و هر کس که بخواهد کمانم را بگیرد، غیرتم را به او نشان میدهم و آن را میشکنم.
هوش مصنوعی: من از دام عشق او فرار میکنم، «نظیری»، حتی اگر آن بیرحم مرا با صد زنجیر هم گرفتار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک سرمستی مرا دامن کشانم میکشد
باز بگشوده کنار و در میانم میکشد
در کش خود می کشد ما را به صد لطف و کرم
گه چنینم مینوازد گه چنانم میکشد
کی کشد ما را ، چو لطفش میکشد ما را به ناز
[...]
شوربختم، دل به آن کنج دهانم میکشد
موشکافم، دل به آن موی میانم میکشد
خار دیوارم، وبال دامن گل نیستم
بیسبب از باغ بیرون باغبانم میکشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.