لب عذرا که دل وامق از آن خونین است
نوعروسیست که خون جگرش کابین است
نه گزیراست که غم کام من از زهر گشود
طعم پیمانه اگر تلخ و گر شیرین است
چشمت ار خنجر مستانه کشد شیوه اوست
گله ما همه از ناز لب نوشین است
وقت آنست کز بن کاسه پر گردونرا
پاک از خون کشم ار ماه و اگر پروین است
در آفاق به بست از شکران پسته تنگ
به لبت کانچه نگنجد بتصور این است
دل سنگ آب شد از ناله فرهاد بکوه
شب همه شب لب خسرو بلب شیرین است
آدمی نیست که نفریبدش از گندم خال
مار زیبا که بر آن روی بهشت آئین است
درد این نرگس بیمار تو الله چه بلا است
سرنه بینم که در این دردنه بر بالین است
کاروانرا سفر چین ز پی نافه خطاست
کانکه در زلف تو مقدار ندارد چین است
گر تمتع ز چنین روی بهشتی نهی است
زچه زاهد همه در حسرت حورالعین است
بر در میکده گر باده بجولان آری
همه گویند که آتشکده بر زین است
گر اشارت رودم ز ابروی پرچین بدو بوس
جان بسر میدودارچین و اگر ماچین است
ناله مرغ چمن وقت بهار است و مرا
بیرخت نی خبر از دی نه ز فروردین است
نیر ار سجده بر ابروی چنین کفر بود
شهد الله نتوان گفت بدنیا دین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصویرسازیهای زیبا و استعارات عمیق، به توصیف عشق و دلدادگی میپردازد. لبهای عذرا که نماد عشق و زیبایی است، خونین و غمناک جلوه داده شده است و به نوعروسهایی تشبیه میشود که به خاطر عشق خود متحمل درد و رنج هستند. شاعر بیان میکند که شیرینی و تلخی عشق را نمیتوان نادیده گرفت و چشمان معشوقهاش به مانند خنجرهایی دردآور است. او از زیباییهای معشوقهاش و دردهای ناشی از آن صحبت میکند و احساسات عمیق خود را در مواجهه با زیباییهای او بیان میکند. شعر به نوعی به تضاد میان عشق و غم نیز اشاره دارد و نشان میدهد که عشق، حتی با وجود دردهایش، همچنان شیرین و جذاب است. در نهایت، شاعر از حرمت و قداست خمره عشق و دلدادگی میگوید و بیان میکند که این عشق به قدری عمیق است که نمیتوان از آن کنارهگیری کرد.
هوش مصنوعی: لبان دختر زیبا و معصوم، همچون یک عروس است که دل عاشق را پر از عشق و آرزو کرده و آنچه برای او مهم و ارزشمند است، گواهی بر درد و رنجی است که در دل دارد.
هوش مصنوعی: غم و اندوه من به اندازهای است که حتی اگر طعم شراب تلخ یا شیرین باشد، نمیتواند حال و هوای من را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: اگر چشمانت مانند خنجری زیبا و جذاب باشد، این ویژگی طبیعی اوست. همه شکایات و گلایههای ما از ناز و زیبایی لبهای شیرین و دلربایت است.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که از ته کاسه آسمان، همه خونها را پاک کنم، حتی اگر ماه یا ستاره پروین در آن باشد.
هوش مصنوعی: در گسترههای مختلف، شکر پسته را به قدری به دقت و زیبایی میچینند که شایستهی لبهای توست و هر چیزی که در ذهن انسان نمیگنجد، در واقع با تو قابل تصور است.
هوش مصنوعی: دل سنگی از نالههای فرهاد نرم شد و در تاریکی شب، همهجا صدای لبخند خسرو و شیرین به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی وجود ندارد که از زیبایی دانههای گندم و نقش دلنشین آنها در طبیعت فریب نخورد. این زیبایی مانند نشانی از بهشت بر روی زمین است.
هوش مصنوعی: درد نرگس بیمار تو چقدر سخت و دردناک است! نگاه کن که هیچکس در این وضعیت در کنار او نیست تا به او کمک کند.
هوش مصنوعی: سفر کاروان به چین به خاطر دمی از موهای تو اشتباه است، چرا که زیبایی و جذابیت زلف تو به حدی است که چین در مقایسه با آن هیچ ارزیابی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر از لذت چنین چهره زیبا و بهشتی خودداری کنی، پس چرا زاهدان همه در حسرت حورالعین هستند?
هوش مصنوعی: اگر در میکده شراب بیاوری و به آن بپردازید، همه میگویند که کانون باعظمت آتش در آنجا برپا شده است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با اشارهای از ابروی کمانیاش به او بگویم، جانم را به بوسهاش میسپارم و اگر این بوسه باشد، میدانم که چه حسی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: نالهی پرنده در باغ در فصل بهار گوشنواز است، اما من در حالتی نیستم که از دیماه یا فروردین خبری داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر کسی در برابر زیبایی ابروی این معشوق سجده کند، گویی به کفر رفته است؛ زیرا شیرینی و گوارایی خداوند را نمیتوان در این دنیا به دین و مذهب محدود کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است
رکن اسلام خداوند معزّالدین است
داور عدل ملکشاه، شه روی زمین
که ز عدلش همه آفاق بهشت آیین است
آنکه در طاعت و فرمانش شه توران است
[...]
گرد باغ رخت از سنبل چین پر چین است
باغ رخسار تو را سنبل چین پر چین است
وصف حسن بت چین پیش تو بت عین خطا
کز رخ و زلف تو بت بر بت چین پر چین است
چشمه چشم من از چشم تو دریا بار است
[...]
آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است
تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است
چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است
گل توحید نروید ز زمینی که دروا
[...]
باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست
پنبه را نیز سر همدمی مینا نیست
مینمایند مه عید به انگشت، به هم
سوی ابروی تو میل مژهها بیجا نیست
هیچ ازین دیدهٔ خونابه گشادیم نشد
[...]
تا جنون انجمن افروز دل خونین است
دیده شیر مرا شمع سر بالین است
خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه
نفس نافه ز خونین جگری مشکین است
در و دیوار چمن مست شد از خنده گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.