گنجور

 
نیر تبریزی

عهدها شد که نکردی به نگاهی شادم

سست‌عهدا مگر از چشم تو باز افتادم

ز خیال سر زلف تو مرا نیست گزیر

که جز این خط جنون یاد نداد استادم

تو به شیرین‌تر از آنی که به شیرین مانی

رو ندیدم اگر انصاف دهد فرهادم

هر بلایت به تن آید کنم آویزهٔ جان

بندهٔ عاجزم ای خواجه مکن آزادم

گفتیم کام زیاد لب من تلخ مدار

هرگز این نکتۀ شیرین نرود از یادم

نالۀ زار من از وحشت جان نیست ولیک

ترسم از ضعف نیارد به نظر صیادم

وعدهٔ قند لبی دادی و عمری‌ست دراز

که مکرر کنمش تا نرود از یادم

شدم از زلف تو سر حلقۀ اصحاب جنون

گرچه آشفته بود سلسلهٔ اسنادم

بس خرابم ز تبهکاری ایام امید

که کند همت صاحب‌نظری آبادم

نیرّ افکند و هم شور حسینی به عراق

گر بیایند ملایک به مبارک‌بادم

 
 
 
امیر معزی

تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم

کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم

سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق

لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم

پدر و مادر من بنده نبودند تو را

[...]

سعدی

من از آن روز که در بند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

[...]

همام تبریزی

نرسیده‌ست به گوش تو مگر فریادم

ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم

در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی

که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم

طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم

[...]

حکیم نزاری

به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم

تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم

بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در

لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم

دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم

خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟

پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من

تا غلام تو شدم زین دگران آزادم

چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه