چون باز نمودیم که نخست چیزیکه پدید آمد امر بازیست و دلیل فرمودیم بر درستی این قول اندر آنست که چیزها زیر علم است پس لازم آید که نخست علم بوده شده است. اکنون گوئیم از امر باری سبحانه و تعالی نخست عالم روحانی بوده شده است آنگه از آنعالم اینعالم پدید آمده است و گوئیم آنعالم داناست و تمامست و باقی است و لطیف است اعنی که همه جان و دانش است و دلیل آریم بدانکه نخست آنعالم بوده شده است آنگاه این عالم پدید آمده است بدانچه گوئیم اینعالم جسمانی گردنده است از حال به حال و بدین گشتن ازو چیزها پدید همی آید از معادن و نبات و حیوان که اندرو نشانیها (ی) قصد(و) مراد پیداست بدانچه نبات همی روید که پایداری حیوان بدوست و مردم همی پدید آید که هر دو را نگاه میدارد و اگر مردم نباشد نبات و حیوان همه ناچیز شود.
پس دانستین که قصد در ین چیزها نه مر اینعالم راست اگر کسی گوید که آن قصد همین طبایع میکند گفته باشد که همین عالم خود قصد است و هم او خود مقصود و این سخن متناقض باشد و چون دانسته شد که قصد اندرین عالم مر آن عالم راست و مر آن قاصد را نیز عالم گفتیم بدان روی که قصد اندر چیزها چیزی تواند کردن که او را بدانچه اندرو قصد کرده است مانندگی باشد. پس آنچه ما گفتیم لازم آید که آنعالم که اینعالم فعل اوست ماننده است بروئی برینعالم و چون درینعالم از علم شریفتر چیزی نبود گفتیم که آنعالم هم دانش پذیر و هم دانش دهنده است و چون در اینعالم نفس (دانش) پذیر بود و عقل دانش دهنده بود گفتیم آنعالم عقل است و نفس و دیگر چیز نیست از بهر آنکه اندر عالم جز همین دو چیز نبود یا آسمانها بود فایده دهنده و طبایع بود فایده پذیرنده یا طبایع بود فایده دهنده و نبات بود فایده پذیرنده، یا نبات (بود) فایده دهنده و حیوان بود فایده پذیرنده یا حیوان بود فایده دهنده و مردم بود فایده پذیرنده، یا استاد بود فایده دهنده و شاگرد بود فایده پذیرنده، یا پیغمبر بود فایده دهنده و امت بود فایده پذیرنده و از حیوان نر بود فایده دهنده و ماده بود فایده پذیرنده یا صانع بود فایده دهنده و مصنوع بود فایده پذیرنده و چون از جملگی اینعالم فایده پذیرنده بود بدانچه اندرو همه آید از نبات و حیوان و گوهر ها یک یک اندر اصل این طبایع نیست گفتیم که آنعالم اینهمه او کند او فایده دهنده باشد آنگه گفتیم که آنعالم اندر ذات خویش بدو قسم است یکی فایده دهنده چون عقل و دیگر فایده پذیرنده چون نفس و چون دانستیم که اینعالم فایده پذیر است دانسته شد که آنعالم فایده دهنده است و دانسته شد که آنعالم پیش از این عالم بوده است و این را تقدم شرفی گوئیم نه تقدم زمانی چنانکه مر استاد را بر شاگرد تقدم شرفی است چنانکه اندر یکزمان نام استادی مر استاد را و نام شاگردی مر شاگرد را اندر یکحال لازم آید نه پیشتر و نه پستر دلیل آریم بر آنکه آنعالم داناست بدآنچه گوئیم آثار صنعت بر حکمت اندرینعالم اندر ترکیب افلاک بتمامتر و راست تر شکلی که آن شکل مدور است و مناسبت این چهار طبع (که) هر یکیرا با دیگری بروئی مخالفت است و همان طبع را با روی دیگر مناسبت تا چون بروی مناسبت با یکدیگر بیامیزند و با روی مخالفت همه یکی نشوند که فایده ازو پدید بیاید (پیداست) مراد از چها طبع آتش است و باد و آب و خاک و آتش گرم و خشک است و خاک سرد و خشک است این هر دو در خشکی موافقند و در گرمی و سردی مخالف و هوا گرم و تر است و آب سرد و تر و در تری هر دو موافقند و در گرمی و سردی مخالف اند و شرح این در کتاب دیگر گفته ایم.
و چون حکمت اندرینعالم مصنوع پیداست (و) درست کردیم که صانعش آنعالم نخستین است درست شد که آنعالم داناست دلیل آریم بدانکه آنعالم تمامست آنگه گوئیم ما مر بنعالم را ناتمام بینیم از بهر آنکه اندرین چیزها پدید می آید که بهتر ازین عالم چنانکه حیوان پدید می آید که بهتر ازینعالم است از بهر آنکه اینعالم از چهار طبع نظم گرفته است نه پهلوی یکدیگر بلکه با یکدیگر آمیخته باشند و اگر دو چیز هم پهلوی را منظوم شاید گفتن و اندر نظم خیر و صلاح است مر دو چیز را (که) با یکدیگر آمیخته باشند منظوم تر شاید گفتن و اندرو خیر و صلاح بیشتر باشد.
لاجرم حیوان بجسم مانند این عالم است که از آن طبایع است و برین عالم بروح احساس منفصل فضل دارد و بر عالم طبایع پس درست شد که حیوان تمامتر است از عالم که مرورا روح است و اینعالم را روح نیست و چون از ین عالم ناتمام چیزی تمامتر دیدیم دانستیم که ار ناتمام جز بغایت تمامی دیگر پدید نیاید و چون درست کرده بودیم که صنع اندرینعالم مر آن عالم راست گفتیم که آنعالم که صنع او تمامست لازم آید که تمامست و هر چه تمام باشد باقی باشد.
و دلیل آریم بدانکه آنعالم باقی است گوئیم چون مرینعالم را همی بینیم گردنده است از حال بحال و حقیقت فنا گشتن حال موجود است از آن معنی که مرورا وجود خوانند و چیزیکه اندر جزویات خویش فنا پذیرد لازم آید که روزی کلیت او فنا پذیرد و انواع فنا اندرین عالم بسیار است و از جا کول شدن اضداد بر اضداد اندرو چون مرده شدن زنده و روشن شدن تاریک و گنده شدن خوشبوئی و جز آن و اینهمه دلیل فناست از بهر آنکه فنا ضد بقاست همچنانکه تاریکی ضد روشنی است و عدم ضد وجود است پس این فناهای جزوی دلیل همیکند بر فنای اینعالم بکلیت و چون این مصنوع را فنا درست شد بقای آنعالم که او صانع است درست شد از بهر آنکه صانع را بر مصنوع شرفست چنانکه بقارا بر فنا شرفست و صنعت اندرین عالم عرضی است و بقای اینعالم نیز عرضی است و گشتن حال او گواهی همی دهد که بقاش عرضی است و معنی عرض اندر چیزی پدید نیاید مگر از چیزیکه آن معنی اندر و جوهری باشد یعنی ذاتی و گرمی و روشنی اندر آهن از آتش عرضی پدید آید که گرمی و روشنی اندر آتش جوهری است یعنی ذاتی پس درست کردیم که این بقای عرضی اندرین عالم از آنعالم پدید آمده است و مر آنعالم را لازم آید که بقای او جوهری باشد یعنی ذاتی.
و دلیل آریم بر آنکه آنعالم لطیف است بدانچه گوئیم لطیف آن باشد که اندر جسم آثار او بگذرد و جسم مرورا حجاب نتواند کردن از محسوسات دلیل برین قول آنست که اندر آتش لطافتست و جسم مر قوت او را حجاب نتواند کردن نه بینی که اگر چه سطبری و قوی آهنی بود و با آن سختی و قوت که اندر آهن است چون آتش ازو بر یکروی همسایگی کند قوه آتش بدیگر روی از آهن بیرون شود . و چون دیدیم که اندر زیر آب عظیم ماهیان و دیگر جانوران همی پدید آمدند اندر شکم و پشت مادگان همی حیات راه یافت تا آب اندر پشت نر جانور گردد و بحرکت آید و اندر شکم مادگان همی حیوان گشت دانستیم که این از لطافت آنعالم است که او صانع اینعالم است.
و دلیل آریم برآنکه آنعالم زنده است بر آنچه گوئیم اندر اینعالم همی بینیم که هر چه جانور است شریفتر است از آنچه مرورا جان نیست و آنعالم که صانع است شریفتر است از اینعالم که این مصنوع بیجانست لازم آید که آنعالم که او صانع است همه جانست و دانش و نیز چون بهترین چیزی اندرینعالم جانور دانا بود که آن مردمست گفتیم که چون صانع بهتر از مصنوع باشد و بهترین چیزی از صنعتهای عالم جانور داناست دانستیم که این جانور دانا نزدیکتر است بصانع خویش از بهر آنکه بهتر است از دیگران و چون جانور دانا که مردمست بهتر بود و نزدیکتر مصنوع بصانع خویش آن باشد که بهتر باشد . پس درست شد که آنعالم زنده است و داناست ودرست کند مرین دعوی را قول خدایتعالی که قوله تعالی: و ان الدارالاخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون.
همیگوید بدرستیکه که سرای باز پسین زنده است اگر بدانندی.
پس دلیل آریم بدانکه آنعالم دانا و بینا و شنوا و گویاست چون این معنیهای ستوده که اندر مردم همی پدید آید از آنعالم است همی انگیخته شود و این معنیها که یاد کردیم اندر ارکان طبایع اینعالم نیست و این مصنوع است (پس) چاره نیست که این معنیها که یاد کرده شد از صانع اینعالم است و چون این معنیها اندرینعالم جزوی بود دانستیم که آنعالم کلی است توانائی و بینائی و شنوائی و گویائی مرآنعالم راست و اینهمه معنیها مر نفس کل راست بتائید عقل که از امر باری سبحانه و تعالی که او مایه هر دو جهانست. و گویم که آنعالم لطیف و باقی و توانا و دانا تمام جای نیست و اندر جای نیست و از جای بیرون نیست و آفریده ایزد بیهمتاست واجب است بر مومن مخلص که مر آنعالم را بشناسد و بداند که بهشت بحقیقت آنعالم است و هر که آنعالم را بحقیقت بشناخت جان او بدانعالم رسید هم امروز که اندر کالبد است و چون شریعت را نیز کاربندد بدانعالم رسد و اندر نعیم جاویدی مخلد گردد ایزد تعالی توفیق دهاد مومنانرا و السلام.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی وجود دو جهان، یکی عالم غیبی و روحانی و دیگری عالم مادی و محسوس میپردازد. نویسنده بیان میکند که عالم اول، که از علم و دانایی برخوردار است، پیش از عالم مادی وجود داشته و دنیا مادی از آن عالم نشأت گرفته است. عالم غیبی کامل و باقی است در حالی که عالم مادی دائماً در حال تغییر و فناست.
نویسنده بر این باور است که در عالم مادی فقط دو جنس وجود دارد: عقل که وراست و اطلاعات را میدهد و نفس که دریافتکننده است. وی همچنین به این نکته اشاره میکند که تمامی موجودات و پدیدههای مادی هدفدار و بر اساس قصد آن عالم غیبی ایجاد شدهاند.
در انتهای متن، به بررسی ویژگیهای عالم غیبی پرداخته میشود. نویسنده بر این باور است که این عالم لطیف، زنده و دانا است و تمامی ویژگیهای مثبت و برتر از موجودات مادی، از آن ناشی میشود. به علاوه، او به این نکته اشاره میکند که شناخت این عالم و پیروی از شریعت، باعث رسیدن به نعیم جاویدان خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این متن گفته میشود که نخستین چیزی که به وجود آمده، وجود علم است. دلیل این ادعا این است که همه چیز تحت علم قرار دارد و بنابراین ضروری است که اول علم وجود داشته باشد. سپس بیان میشود که از ذات خداوند، نخستین عالم روحانی ایجاد شده است و از آن عالم، این جهان مادی شکل گرفته است. این عالم روحانی دانا و کامل و لطیف است، به این معنا که پر از جان و دانش است. همچنین تأکید میشود که این عالم مادی دایماً در حال تغییر و تحول است و از این تحولات، اشیاء مختلفی از قبیل معادن، گیاهان و حیوانات به وجود میآید. در این میان، گیاهان به حیوانات کمک میکنند و انسانها از آنها میآیند و اگر انسانها وجود نداشته باشند، گیاهان و حیوانات نیز بیفایده و بیارزش خواهند بود.
هوش مصنوعی: بنابراین، واضح است که هدف در این مسائل به خودی خود وجود ندارد. اگر کسی ادعا کند که هدف فقط به همین مواد تعلق دارد، باید بپذیرد که این جهان خود هدف است و این نظر نائن است. وقتی مشخص شد که هدف در این دنیا وابسته به دنیای دیگر است و ما آن دنیا را نیز عالم مینامیم، باید بگوییم که هدف در چیزها قادر است به استفاده خاصی برسد که به آن قاصد اشاره کرده است. به همین علت، آن عالمی که این عالم از او پدید آمده است، خود شباهتی به آن دارد و بدین دلیل که در این عالم علم برتر از هیچ چیز دیگری وجود ندارد، ما گفتیم که آن عالم هم علمآموز است و هم علمآموزنده. بنابراین، چون در این عالم نفس (به عنوان دریافتکننده علم) و عقل (به عنوان فرستنده علم) وجود دارد، آن عالم عقل است و در حقیقت غیر از این دو چیز در عالم وجود ندارد. و به همین ترتیب، ما در رابطه با دیگر موجودات، مانند آسمانها، طبیعتها، گیاهان، حیوانات و انسانها نیز به همین مفاهیم میرسیم: هر موجودی یا فایدهدهنده است یا فایدهپذیر. و چون هر چیزی از جهت فایدهپذیری وابسته به آن است، به این نتیجه میرسیم که آن عالم فایدهدهنده است. بنابراین، این عالم پیش از این عالم وجود داشته و این را شرف تقدم مینامیم نه تقدم زمانی. به همین صورت، در یک زمان، استاد را بر شاگرد تقدم وجود دارد، اما این تقدم به معنای پیشیگیری در زمان نیست. همچنین، با توجه به نشانههای صنعت بر حکمت در این عالم، میتوانیم به ویژگیهای ترکیب عناصر مثل آتش، آب، خاک و باد اشاره کنیم و رابطههای متضاد و هماهنگ میان آنها را بررسی کنیم.
هوش مصنوعی: در این جهان مصنوع، حکمت به وضوح دیده میشود و به ما نشان میدهد که خالق این جهان نخستین است. این جهان دانا و کامل است؛ اما ما این جهان را ناتمام میبینیم، زیرا در آن چیزهایی ایجاد میشوند که بهتر از این جهان هستند، مانند حیواناتی که از آن پدید میآیند. علت این امر این است که این جهان تحت تأثیر چهار عنصر قرار دارد که نه به صورت جدا بلکه به طور مخلوط با یکدیگر هستند. اگر دو چیز همجواری داشته باشند، میتوان آنها را نظمدهی کرد و در این نظم، خیر و صلاح وجود دارد. وقتی دو چیز با هم ترکیب شوند، نظم بهتری پیدا میکنند و در نتیجه خیر و صلاح بیشتری نیز در آن وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: حیوانات همچون جسمی هستند که به این جهان تعلق دارند و دارای ویژگیهای خاصی هستند. در عین حال، آنها از روحی برخوردارند که بهواسطه آن احساسات را تجربه میکنند. این دلیل بر این است که حیوانات نسبت به این عالم که فاقد روح است، برتری دارند. وقتی ما موجودی ناتمام را میبینیم که بهنوعی تمامتر به نظر میرسد، متوجه میشویم که ناتمامی نمیتواند به خودی خود به کمال کاملتری تبدیل شود. ما پی بردهایم که آثار و مصنوعات این عالم بهنوعی به عالمی دیگر اشاره دارند که آن عالم کامل است. درنتیجه، هر چیزی که کامل باشد، باید باقی بماند.
هوش مصنوعی: برای درک این متن، میتوان گفت که عالم مادی که ما در آن زندگی میکنیم دائماً در حال تغییر است و به نوعی فناپذیر است. هر چیزی که در این عالم وجود دارد، روزی از بین میرود، و این فرآیند فنا در اشکال مختلفی مانند مرگ و زندگی یا روشنایی و تاریکی دیده میشود. این نشاندهنده این است که عالم مادی به طور کلی نمیتواند پایدار باشد. در مقابل، وجود یک صانع یا خالق وجود دارد که خود پایدار و ذاتی است، و این وجود، باعث شکلگیری و بقای عالم مادی میشود. بنابراین، بقای واقعی و پایدار از آن خالق است و عالم مادی فقط به عنوان یک پدیده عرضی و غیرمستقیم از آن ناشی میشود.
هوش مصنوعی: برای اثبات لطافت جهان، میتوان گفت که لطیف به چیزی اطلاق میشود که در جسم تأثیر میگذارد و جسم نمیتواند مانع حس کردن آن شود. به عنوان مثال، در آتش لطافتی وجود دارد که حتی جسم محکم و سنگین مانند آهن هم نمیتواند آن را پنهان کند. اگر این دو در مجاورت یکدیگر قرار گیرند، نیروی آتش از آهن عبور میکند. علاوه بر این، مشاهده میکنیم که در زیر آب، موجودات زنده مانند ماهیها و سایر حیوانات هستند که در داخل بدن مادگان زندگی میکنند و نشان میدهد که موجودات زنده میتوانند از طریق آب به حیات ادامه دهند و حرکت کنند. این نشانهها به ما میگوید که لطافت جهان به گونهای است که منشاء حیات و حرکات در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: این متن بیان میکند که دلیلی وجود دارد که بر اساس آن، عالم زندهتری نسبت به دنیای مادی که ما در آن زندگی میکنیم وجود دارد. هر چه در این عالم دارای زندگی باشد از چیزهای بیجان ارزشمندتر است. علاوه بر این، عالم آفرینش که خالق همه چیز است، از موجودات بیجان برتر است. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که آن عالم خلاق همهچیز زنده و دانا است. همچنین، اگر بهترین موجود در این عالم، انسان باشد، میتوان گفت که انسان به خالق خود نزدیکتر و بهتر از دیگر موجودات است. در نهایت، آیات الهی نیز بر این نکته تأکید دارند که زندگی واقعی در عالم دیگر است، اگر انسانها این حقیقت را میدانستند.
هوش مصنوعی: او میگوید که حقیقت این است که جهان آخرت وجود دارد، اگر کسی آن را بشناسد.
هوش مصنوعی: این متن به تبیین وجود یک عالم برتر میپردازد که دارای ویژگیهایی همچون علم، بینش، شنوایی و گفتار است. نویسنده اشاره میکند که صفات خوبی که در انسانها به وجود میآید، از این عالم صادر میشود و به نوعی این ویژگیها در طبیعت و دنیای ما وجود ندارد بلکه ساخته و پرداختهی آن عالم است. بنابراین، این صفات از خالق این عالم به ما رسیده است و در نتیجه این عالم، عالم کلی و جامع است. نویسنده از مؤمنان میخواهد که این عالم را بشناسند و به این باور برسند که بهشت حقیقتاً همان عالم برتر است. هر کس که این عالم را به درستی بشناسد، در حالی که هنوز در دنیا زندگی میکند، به آن عالم میرسد و در نعمتهای جاودانه باقی خواهد ماند. در نهایت، دعا میکند که خدایا، مؤمنان را در این شناخت یاری فرمایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.