یکی سؤال که قایم شدست چون شطرنج
زبس که هر کس جستاندرین سخن بازار:
که عقل برتر یا علم، فضل ازین دو کراست؟
بدین دو رو بشنودم فضول صد خروار.
چگونه داند علم آن کسی که نامختست؟
درودگر نکند کار جز بدست افزار.
کسی که ذل نه برداشتست از تعلیم
بعز علم نباشد بسیش دست گذار.
چو حد عقل ندانند و حد علم که چیست
سخن گزافه بگویند، شرم نی و نه عار.
زعلم باری بر علم خود قیاس آرند
شدند لاجرم از راه راستی بیزار.
آن سؤال از فرق است میان عقل و میان علم کزین دو کدام برترست؟ و چو بدانچ همی گوید کسی که خواری تعلیم و آموختن نکشیده است عز علم نیافته است، گفته است که «علم آنست که مر او را کسب باید کردن.»، و عیب همی کند کسی را کو علم خویش بر علم باری قیاس گیردتا نگویندش که چو همی گویی (علم آنست که مر او را کسب باید کردن)، پس گفته باشی که یا خدای عالم نیست یا علم بیاموخته است، و نیکو بیرون برده است خویشتن را ازین تهمت، و این هر شش بیت بر یک سوال است که شرح کردیم.
و جوال حکماء فلسفه مرین سؤال را آنست که گفتند:اندر یافتن بدو گونه است یا آنست که مر او را بذات او یابند، یاآنست که او را جز بذات او بیابند. آنچه مر او را بذات او یابندمحسوس است، از دیدنی که مر او را بحس بیننده یابند، وزو شنودنی که مر او را بحس شنوایی یابند، وز بوییدنی که مر او را بحس بوینده یابند، روز چشیدنی که مر اورا بحس چشنده یابند، روز بسودنی که مر او را بحس بساونده یابند. و اما آنچ مر او را (جز) بذات او یابند محسوس نیست بل معقول است، و جوهر نفس محسوس نیست از بهر آنک مر او را بفعل اواندر یابند، از جنبانیدن او مر جسد را بانواع حرکت، اعنی یا بحرکت سخن گفتن یا بحرکت رفتن یا بحرکت صناعت و جز آن. و چو مرین جوهر رااندر یافتن بذات او نیست بل بفعل اوست کز جسد پدیدآید مرین جوهر را معلوم گفتند؛ و گفتند نفس را جز عقلاندر نیابد از بهر آنک عقل است کزو برترست، و چیز را بچیزی تواناندر یافتن کز آن چیز برتر باشد. نبینی که نفس را جز عقلا ثابت نتوانستند کردن، کوجوهری فاعل و نیامیزنده و باقی است، و بدین شناخت عقلا از فنا نفس ایمن شدند، و جاهلان از مرگ بدین سبب همی ترسند که مر ایشان را سپس از مرگ جسدی که آن جدا شدن نفس است از جسد هستی نماند. و گفتند که چو درست شد که نفس معلوم است (و) معقول است (و) محسوس نیست، و ما اورا بعقلاندر یافتیم، دانستیم که علم فعل عقل است و اثر عقل است و عقل از اثر خویش شریفترست.
و قول افلاطوناندر علم و ارادت خدای آنست که گفت: نگوییم که مر فاعل اول را خواست یا نخواستست، از بهر آنک خواست را او پدید آورداندر نفس، و روا نباشد گفتن که خدای مر خواست را بخواستی دیگر پدید آورد، که اگر چنین باشد مر آن خواست اولی را نیز بخواستی دیگرباید که پدید آورده باشد، آنگاه خواستیها بی نهایت شود، و خواست آخری پدید نیاید، و چو خواست مر نفس راست و نفس معلوم است، روا نباشد که مبدع نفس را ، که خواست مر او راست خواست باشد.
و نیز گفت: نگوییم که آنچ کرد از صنع بعلم کرد، بدان روی که آنرا نخست دانسته بود آنگاه بکرداز بهر آنک عقل معقول اوست و علمهاء ما از عقل است، پس روا نیست که خدای مر علم را بعلم کرده باشد، که این محال بود، ازبهرآنک چیزها را بعلم کنند و علم را بعلم نکنند، و چو مارا ازعلم نصیب است و علم ما از عقل است، دانستیم که عقل آفریده اوست. این قولها افلاطون استاندر ارادت و علم باری واندر عقل.
و فیلسوف ایرانی فرق کرده است میان معرفت و علم، وگفته است: معرفت آنست کهاندر مردم از وقت خردی تا ببزرگی یکسانست، چو معرفت او بتشنگی و گرسنگی و ترسیدن از چیزی که آنرا ندانستست، و چو معرفت شکلها و رنگها و دیگر محسوسات، و چو معرفت دردو (دیگر) چیزها که مردم آنرا بطبع بشناسد ولی نام آن چیزها ا از دیگران بباید آموختن، اعنی نداند که این را کاغذست سپید گویند، و این سطرها را که برو نبشته است سیاه گویند و جز آن. و بیشتر از حیوان تمام خلقت را با مردماندر معرفت اشتراک است.
وگفت: آنچ مردم را حاصل شود از ذات خویش بتفکر چو پیشه ها و صناعتها بالهام یا بوحی و یاآموختن از دیگری بمراد یا بتکلیف، آن همه علم است از سخن تا پیشه ها و بحکمت. و گفت که مردمان در پیشهها و علمها متفاوتاند. آنگاه گفت: معرفت بنیاد عقل است و ذهن بنیاد ذکر است و امکان بنیاد قدرت است.
و اما جواب اهل تایید علیهم السلام اندر فرق میان عقل و میان علم، آن گفتند که حد علم تصورست مر چیزی را چنانک آن چیزست، و حد عالم خداوند علم کسی است که چیزی را چنان تصور کند که آن چیزست. و گفتند که حد عقل آنست که او جوهری بسیط است که مردمان چیزها را بدواندر یابند. و گفتندکه حیات یعنی زندگانی نگاهدارنده جسدست، و نفس ناطقه نگاهدارنده حیات است، و عقل نگاهدارنده نفس ناطقه است و شرف دهنده اوست بشناخت جوهر خویش، و علم فعل عقل است که مردم بعقلاندر یابد مر چیزها را چنانک (آن) چیزهاست. پس مردم را عاقل گفتند بدین سبب که مر او را چیزی بود که بدان چیز مر چیزها را بحقیقتاندر یافت، و این صفت اعنی عاقل مر خدای را روا نبود، از بهر آنک او مبدع عقل بود، و عقل بمردم معروف بود، که همی گویند «فلان عاقل است» و خدای را عالم گفتند بدانچ علم صفت بود، بمثل صفت خدای بود، پس خداء تعالی صفت خویش را، «عالم الغیب و الشهادة.» گفت، و بدین صفت عقل است کو هم معقولات را داند و هم محسوسات را، و چو عقل ما را بخشنده خدای است که این شرف ار دیگر حیوان ممنوع است = روا نیست مر او را سبحانه و تعالی بصفت موهوب خویش موصوف گفتن، و هر که از اهل علم حقیقت خدای را عالم گوید بدانوجه گوید که او مبدع عقل است، و علم فعل عقل است، همچنانک مر او را قادر گویند بدانوجه که قدرت قادران ازوست چنانک خلقت مر خالقان را او دادست «فتبارک الله احسن الخالقین.»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، به بررسی تفاوت بین عقل و علم پرداخته شده است. شاعر ابتدا سؤالی را مطرح میکند که کدام یک برتر است: عقل یا علم. او به نقد برداشتهای نادرست از این مفاهیم میپردازد و بیان میکند که علم، حاصل آموختن و کسب تجربه است، در حالی که عقل جوهری طبیعی و ذاتی است.
سپس، اشعار به نظریات فلسفی افلاطون و دیگر فیلسوفان اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که خداوند دارای علم و اراده است و علم به عقل بستگی دارد. مشخص میشود که معرفت، شناختی است که از زمان خردسالی تا بزرگسالی در انسان یکسان است، در حالی که علم تحت تأثیر تفکر و تجربه شکل میگیرد.
در پایان، صاحبنظران از اهل تایید به تبیین این دو مفهوم میپردازند و اظهار میکنند که علم، تصوری درست از وجود اشیاء است، در حالی که عقل، جوهری است که انسانها به وسیله آن میتوانند چیزها را درک کنند. همچنین تأکید میشود که خداوند به دلیل مبدع بودنش، تنها عالم حقیقی است و در این راستا، عقل و علم بهعنوان صفاتی خاص برای او مطرح میشوند.
هوش مصنوعی: کسی پرسشی کرد که چرا مثل شطرنج این گفتگو به شدت پیچیده و مغلق شده است و هر کسی به نوبه خود در این موضوع دخالت میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا پرسشی مطرح میشود که کدام یک از عقل و علم ارزش بیشتری دارد؟ و به نظر میرسد که در این میان، من از هر دو بیشتر از حد لازم شنیدم و دیدم.
هوش مصنوعی: کسی که علم و دانش را نیاموخته، چگونه میتواند چیزی را بداند؟ همانطور که یک نجار بدون ابزار نمیتواند کاری انجام دهد.
هوش مصنوعی: کسی که از آموزش و یادگیری برتری و عزت به دست نیاورده، به دست دیگران آسیب پذیر خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی مردم نمیدانند که عقل و علم چه محدودیتهایی دارند، بیمورد صحبت میکنند و از این کار نه هیچ خجالتی دارند و نه نگران هستند.
هوش مصنوعی: به دلیل تحصیلات و دانشی که دارند، خود را برتر از دیگران میپندارند و بنابراین از حقیقت و راستی دور میشوند.
هوش مصنوعی: این سؤال درباره تفاوت عقل و علم است و اینکه کدامیک برتر است. برخی بر این باورند که کسی که به واسطهٔ آموزش و یادگیری به مقام علم نرسیده باشد، به حقیقت علم دست نیافته است. این افراد معتقدند که علم چیزی است که انسان باید آن را به دست آورد. همچنین انتقاد میکنند از کسانی که دانش خود را با علم الهی مقایسه میکنند و میگویند اگر علم، چیزی است که باید کسب شود، پس یا خداوند عالم نیست یا اینکه علم را از دیگران آموخته است. این انتقادات به خوبی بیانگر این است که فرد خود را از این قضاوت نادرست رهانیده است. این نکات در شش بیت شعری که توضیح داده شده، آمده است.
هوش مصنوعی: سخنگویان فلسفه درباره این موضوع بحث میکنند که یافتن حقیقت به دو صورت ممکن است: یا انسان میتواند چیزی را به واسطه ذات آن شناسایی کند، یا باید آن را به شیوهای غیر از ذاتش بیابد. وقتی که چیزی را به واسطه ذاتش بشناسیم، این شناخت قابل حس است؛ یعنی مانند دیدن، شنیدن، بو کردن، چشیدن و لمس کردن. اما اگر چیزی را به غیر از ذاتش بشناسیم، آن شناخت دیگر محسوس نیست و به فهمی عقلانی وابسته است. به همین دلیل، گزارهها و حقیقت وجودی نفس که قابل حس نیست، تنها با توجه به کارهایی که از آن ناشی میشود، قابل درک است؛ مانند حرکات مختلفی که نفس در بدن ایجاد میکند. بر این اساس، تاکید میشود که فقط عقل میتواند نفس را بشناسد زیرا عقل بالاتر از آن است و فهم آن از بالا به پایین ممکن است. به همین علت، فلسفه به وجود جوهری از نفس میرسد که فاعل و غیرقابل ترکیب با دیگر عناصر است و این تشخیص موجب آسودگی عقلای قوم از فنا میشود. در حالی که نادانان به دلیل جدایی نفس از جسد، از مرگ میهراسند. با توجه به اینکه نفس موجودی عقلانی و معقول است و ما آن را از طریق عقل درک میکنیم، نتیجهگیری میشود که علم، عملکرد عقل و نشانهای از آن است، در حالی که عقل بالاتر از آثار خود است.
هوش مصنوعی: افلاطون در مورد علم و اراده خدا میگوید که نمیتوانیم بگوییم آیا فاعل اول خواسته یا نخواسته است، زیرا خواسته در نفس او پدید آمده است. نباید بگوییم خدا خواست را از خواست دیگری ایجاد کرده است، زیرا اگر اینطور باشد، آن خواست اولیه نیز باید خواست دیگری داشته باشد و این باعث میشود که خواستهها بینهایت شوند و در نهایت هیچ خواستی ایجاد نشود. همچنین، چون خواستن به نفس برمیگردد و نفس نیز قابل شناسایی است، نمیتوانیم بگوییم مبدع نفس که خواست اوست، خود خواست باشد.
هوش مصنوعی: او گفت: نباید بگوییم که آنچه خداوند خلق کرده، به علم انجام گرفته است؛ زیرا آن را ابتدا میدانسته و سپس بر اساس آن عمل کرده است، چرا که عقل معقول اوست و دانش ما از عقل ناشی میشود. بنابراین، صحیح نیست که خداوند علم را با علم به وجود آورده باشد، زیرا این غیرممکن است. چیزها با علم شناخته میشوند، اما علم نمیتواند با علم شناخته شود. و از آنجا که ما از علم بهرهمندیم و علم ما از عقل ناشی میشود، میفهمیم که عقل آفریده خداوند است. این اندیشهها از افلاطون در مورد اراده و علم خداوند و نسبت آن با عقل سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: یک فیلسوف ایرانی تفاوتی میان معرفت و علم قائل شده است و بیان کرده است که معرفت به معنای شناختی است که از زمان کودکی تا بزرگسالی در افراد یکسان باقی میماند. این معرفت شامل آگاهی از نیازهای انسانی مانند تشنگی، گرسنگی و ترس از چیزهای ناشناخته است. همچنین شامل شناختن اشکال، رنگها و دیگر موارد محسوس میشود. در این حالت، افراد به طور طبیعی برخی چیزها را میشناسند، اما برای یادگیری نامهای آنها باید از دیگران کمک بگیرند؛ به عنوان مثال، نمیدانند که چیزی را که به عنوان کاغذ سفید میشناسند باید چطور نامگذاری کنند. به طور کلی، تمام مخلوقات بهجز انسان در حوزه معرفت با یکدیگر اشتراک دارند.
هوش مصنوعی: او گفت: آنچه مردم از وجود خود بهدست میآورند از طریق تفکر در مورد مشاغل و صنایع، چه با الهام و وحی، چه با یادگیری از دیگران به هدفی خاص یا تحت فشار و تکلیف، همه آن علم است که از گفتار تا مشاغل و حکمت شامل میشود. همچنین اشاره کرد که انسانها در مشاغل و دانشها با یکدیگر تفاوت دارند. سپس افزود: معرفت اساس عقل است، و ذهن مبنای یادآوری و قدرت مبنای امکان است.
هوش مصنوعی: با سلام، بحث در مورد تفاوت بین عقل و علم است. اینجا گفته شده که علم به معنای درک چیزی به همان شکلی است که آن چیز وجود دارد، و علم واقعی کسی است که توانایی درک صحیح از آن چیز را دارد. عقل نیز به عنوان یک جوهر ساده تعریف شده که انسانها از طریق آن میتوانند چیزها را بشناسند. حیات به معنای نگهداری جسم و نفس ناطقه به معنای نگهدارنده حیات است و عقل به عنوان نگهدارنده نفس شناخته میشود و به انسانها کمک میکند هویت واقعی خود را بشناسند. در نهایت، علم به عنوان عمل عقل در درک واقعیات مطرح شده است. انسانها به دلیل این قابلیتها عاقل نامیده میشوند، اما این صفت برای خدا مناسب نیست زیرا او مبدع عقل است. در ادامه، خداوند به عنوان عالم شناخته میشود زیرا علم او شبیه به صفات خود او است. همچنین اشاره شده که عقل به انسانها داده شده است و این نعمت برای سایر موجودات حیوانی در نظر گرفته نشده است. بنابراین، هرگاه به حقیقت خدا اشاره میشود، او عالم نامیده میشود چون مبدأ عقل است و علم نیز نتیجه عمل عقل است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.