گنجور

 
ناصر بخارایی

روزگاریست که من عاشق و دیوانه‌وشم

وقت‌ها از سر مستی قدحی نیز کشم

ناخوش است آنکه ز عالم به خوشانش خوش نیست

روی من چون به خوشان است از آنروی خوشم

نام تسبیح و حمایل نبرم تا باشد

ساغر می به کف و کوزهٔ دُردی بکشم

رندی و راستی و زاهدی و زراقی

لله‌الحمد که روباه نی‌ام، شیروشم

هر گدائی که چو خورشید بر آید تنها

پادشاهی‌ست که او را نبود خیل و حشم

چون خضر زنده‌ام از لطف تو ای آب حیات

آه اگر بار دگر زهر جدائی بچشم

مُهر مهر تو ز جان و دل ناصر نرود

داغ سودای تو دارم که غلام حبشم

 
 
 
گلها برای اندروید
جمال‌الدین عبدالرزاق

حاکمی مثل تو ایام ندیدست به چشم

کش نجنبید برای طمعی آتش خشم

ملک‌الشعرا بهار

من تو را دیدم و از غیر تو پوشیدم چشم

با سر زلف تو باشد دو جهان پیشم پشم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه