به دندانمزد افشاندیم جان بر لعل خندانش
دریغا این نواله نیست اندر خورد دندانش
نیارد کرد سر از جیب مشرق تا ابد بیرون
اگر خورشید بیند تکمهٔ زر بر گریبانش
به زیر گرد، از آن نم، جان مشتاقان شود تازه
گر افتد قطرهای خوی بر زمین از ماه تابانش
زدی هر شب صبا آن سروِ گلرخ را بسی بوسه
اگر دایم نبودی نرگس جادو نگهبانش
خیالش را ز هر چشمی ملالت میشود پیدا
از آن میدارم اندر پردههای دیده پنهانش
سر من گر رسد بر عرش از عزت، خورد حسرت
بر آن خاکی که بر وی بگذرد سرو خرامانش
چه غم گر جان به زحمت میدهد ناصر در این سودا
هر آنکو این چنین جان داد، رحمت باد بر جانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره دارد و از عشق و آرزوهایش سخن میگوید. به تصویر کشیدن دندانهای سفید معشوق که مانند لعل میدرخشند، و اینکه این زیبایی به راحتی در دسترس نیست، نشاندهنده عمیق بودن احساسات اوست. او همچنین به جذابیت و تأثیر معشوق بر دیگران اشاره میکند و میگوید که حتی در خواب نیز با عشق خود درگیر است. شاعر از حسرتی که به خاطر دوری از معشوق دارد، هم صحبت میکند و در نهایت بر اهمیت عشق و جانباختن در این راه تأکید میکند. این شعر همچنین ابراز تقدیر از کسانی است که در عشق خود جان میدهند.
هوش مصنوعی: ما جان خود را به قیمت دندانمزد به پای لبهای خندان او سپردیم، اما افسوس که این لذت قابل چشیدن نیست و نمیتوان آن را با دندان مزه کرد.
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر روی گریبان کسی، دکمهای زرین ببیند، تا ابد نمیتواند سر خود را از جیب مشرق بیرون آورد.
هوش مصنوعی: وقتی باران قطرههای خود را بر زمین میریزد، جان افرادی که دلشان به عشق و شوق پر شده، تازه و زنده میشود؛ مانند نوری که از ماهتاب بر زمین میافتد.
هوش مصنوعی: هر شب نسیم به آن سرو زیبا بوسه میزند، اما اگر نرگس جادو همیشه در کنار او نبود، نمیتوانست به خوبی از او محافظت کند.
هوش مصنوعی: وقتی به خیال او نگاه میکنم، احساس کمبودش در چشمانم مشخص میشود. به همین دلیل، سعی میکنم این احساس را در پس پردههای چشمانم مخفی کنم.
هوش مصنوعی: اگر سر من به بلندای عرش برود و عظمت پیدا کند، حسرت میخورم بر آن خاکی که سرو خرامانی بر روی آن قدم میگذارد.
هوش مصنوعی: چه غمی است اگر ناصر در این معامله جانش را به خطر میاندازد؟ هر کسی که اینگونه جان خود را فدای این عشق کند، بر جانش رحمت باد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش
منقش جامههاشان را کهشان پوشید فروردین
فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش
همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود
[...]
نبرده بوالحسن کافاق آباد است ز احسانش
علی کز همت عالی بزیبد تخت کیوانش
چو اندر بزم بنشیند همی ماه سما دانش
چو اندر صف بخواهد کین همی پیل دمان خوانش
نیاید روز کوشیدن برابر چرخ و کیوانش
[...]
سخا زریست کز همت زند رای تو بر سنگش
سخن نظمی است کز معنی دهد رای تو سامانش
ازین اندک هنر خاطر همی امید بگسستم
چو در مدح تو پیوستم هنر دیدم فراوانش
مرا دانی که آن باید که هر کو نیک شعر آید
[...]
همی جویم نگاری را که دارم چون دل و جانش
همی خواهم که یک ساعت توانم دیدن آسانش
اگر پیمان کند با من منم در خط پیمانش
وگر فرمان دهد بر من منم در بند فرمانش
نهاد اندر سرم ابری که پیدا نیست بارانش
[...]
دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش
زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.