گنجور

 
سیدای نسفی

دل را اسیر دام بلا می کنیم ما

کاری که می کنیم بجا می کنیم ما

ما را به کعبه راهبری احتیاج نیست

ابروی یار قبله نما می کنیم ما

امید خود به چرخ سیه کاسه می بریم

چشم طمع به دست گدا می کنیم ما

از کو تهیست دامن ما پاک همچو گل

اندیشه کی ز روز جزا می کنیم ما

ای سیدا به گرد خرامش نمی رسیم

خود را اگر چه باد صبا می کنیم ما

 
 
 
صائب تبریزی

دل را ز قید جسم رها می کنیم ما

این دانه را ز کاه جدا می کنیم ما

عمر دوباره در گره روزگار نیست

جان را به زلف یار فدا می کنیم ما

در ظرف بحر رحمت حق آب و خون یکی است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه