گنجور

 
سیدای نسفی

گل به سر بر زده و پا به حنا می آیی

سرو من از چمن نشو و نما می آیی

هر که از دور تو را دید جوان می گردد

تازه روز چون خضر از آب بقا می آیی

گل کند غنچه صفت خنده خود را پنهان

چون تو در پیرهن شرم و حیا می آیی

کوچه باغ نظرم گشته لبالب ز گلاب

عرق آلوده چو شبنم ز کجا می آیی

هر که در کوچه تو را دید مرا می گوید

بی محابا به سر کوی بلا می آیی

ز غزالان حرم آهوی مشکین شده اند

دامن افشان ز بیابان خطا می آیی

کعبه و بتکده بر دامنت آویخته اند

به طواف دل بیچاره ما می آیی

خم شده قامتم از بار غمت چون محراب

بهر پرسیدنم از بهر خدا می آیی

سیدا بس که سبکروح تر از برگ گلی

در چمن پیشتر از باد صبا می آیی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

باز، ای سرو خرامان، ز کجا می آیی؟

کز برای دل دیوانه ما می آیی

می کشد هجر و ره آمدنت می طلبم

چیست فرمان تو، جانا، به کجا می آیی؟

گر ز جا می روی از خویش نباشد عجبی

[...]

صائب تبریزی

بی حجابانه به آغوش کجا می آیی؟

که به صد ناز در اندیشه ما می آیی؟

مگر از سیر خود ای ماه لقا می آیی؟

که عجب در نظر من به صفا می آیی؟

می چکد خون ز دم تیغ نگاهت امروز

[...]

طغرای مشهدی

بس که از روی نزاکت بر ما می آیی

همچو گلبرگ، به امداد صبا می آیی

کو زبانی که چو آیی، به تو گویم که ز بزم

شب کجا رفتی و اکنون ز کجا می آیی

گریه آید چو مرا، خنده زنان وجه مپرس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه