به دستم کرد گل تا داغهای آتشین من
ز جوش بلبلان گرداب خون شد آستین من
دلم از سوختن خود را دمی فارغ نمی دارد
کباب شعله خوبان است داغ دلنشین من
ز فکر زلف او از بسکه روز تیره یی دارم
کند تکلیف هندم بخت خاکسترنشین من
نباشد برق را بر حاصل روشندلان دستی
به گرد خرمنم از دور گردد خوشه چین من
ز وصل آن پری هرگز نشد کام دلم شیرین
سلیمانم ولی زهر است در زیر نگین من
مده زین بیش بهر سجده ام درد سرای زاهد
چو صندل سوده شد بر آستان او جبین من
بدیدم سیدا تا در کنار شانه زلفش را
گمانهایی که با او کرده بودم شد یقین من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و خسرانهای ناشی از آن سخن میگوید. او به داغهای عمیق و دردهای خود اشاره میکند که ناشی از عشق به معشوق است. دلش همواره در آتش سوختن قرار دارد و احساس میکند که زلف و زیبایی محبوبش منجر به مشکلات و ناامیدیهای بیشتری برایش شده است. او به سرنوشت خود و دوری و جدایی از محبوب میاندیشد و به تضاد بین خوشی و درد در عشق اشاره میکند. در نهایت، شاعر به یقین و فهم عمیقتری نسبت به احساسات و رابطهاش با محبوبش میرسد.
هوش مصنوعی: گل در دستانم گذاشت تا زخمهای سوزان من، بر اثر شوق بلبلان، آستینم را به خون آغشته کرد.
هوش مصنوعی: دل من حتی برای لحظهای نمیتواند از سوختن خود فارغ شود، زیرا شعلههای محبت خوبان مانند کباب، برای من داغ و دلنشین است.
هوش مصنوعی: به خاطر فکر و خیال زلف او، چون روزهایم معمولاً تیره و غمگین است، وضعیت من را به گونهای روی زمین نشانده که همچون خاکستری بیموفقیت و ناامید هستم.
هوش مصنوعی: شخصی با اشاره به دوری از خوشهچینی در خرمن، از برقی میگوید که بر حاصل روشندلان نمیتابد. به نوعی، او به این نکته اشاره میکند که گرچه دور است، اما هنوز از آنچه میبیند خوشنود است.
هوش مصنوعی: هیچگاه از دیدار آن پری کام دل من شیرین نشد، هرچند من سلیمانم، اما زهر در زیر نگین من نهفته است.
هوش مصنوعی: بیشتر از این، دیگر نمیتوانم برای سجدهام دردسر بکشم. پیشگاه زاهد همچون صندل نرم و لطیف شده و پیشانی من بر آستان او میخوابد.
هوش مصنوعی: دیدم سیدا و وقتی به کنار شانهاش نگاه کردم، گمانهایی که قبلاً درباره او داشتم، به یقین تبدیل شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من
ز دامنگیری او جوی خون شد آستین من
به این طالع چرا از دوستان من راستی جویم؟
که افتاده است چپ با دست من نقش نگین من
اگر چه ظاهرم تلخ است، شیرین است گفتارم
[...]
همایون است امشب بخت و دولت شد قرین من
که در صحن ارم شد حور جنت همنشین من
بگفتم چین زلفش را که این مشک از ختا خیزد
بگفتا این خطا باشد بود نافه بچین من
چه خوش گفت اژدر گیسو بخورشید بناگوشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.