از آن روزی که دور افتاد زان زلف دو تا دستم
گره نگشاید از کار کسی مانند پا دستم
ز زیر ناخنم چون گل ز غیرت خون به جوش آید
چو سازد آرزوی رنگ از برگ حنا دستم
مرا دست تهی از آستین بیرون نمی آید
فرو رفتست تا بازو به کام اژدها دستم
چرا کلکم نسازد سبز همچون خضر عالم را
که بر کف همچو سرو از راستی دارد عصا دستم
ز هر انگشت من مانند نی فریاد برخیزد
اگر یک لحظه گردد از گریبانم جدا دستم
به انگشت حیا تا پرده از رویش برافگندم
ز طشت شعله آتش نمی سازد ابا دستم
ز فکر روز حشر ای سیدا بیرون نمی آیم
در این دریای پرشورش نگیرد گر خدا دستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق شاعر نسبت به محبوبش و همچنین به چالشهایی که در زندگی و عشق با آنها مواجه است، میپردازد. شاعر از جدایی و دوری از محبوبش رنج میبرد و احساس میکند که دستش در انجام کارها ناتوان و ناکام است. او با استفاده از تصویرهایی مانند خون غیور از زیر ناخن و تشبیه دستش به اژدها، عمق عواطف و دردهای درونیاش را بیان میکند. همچنین، شاعر آرزو دارد که مانند خضر، سبز و زنده باشد و در کنار محبوبش قرار گیرد. او در نهایت به اضطرابهایش در مواجهه با خدا و بازگشت به روز قیامت اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که اگرچه دستش در این دریای پر التهاب گرفتار است، اما همچنان به امید خدا است.
هوش مصنوعی: از زمانی که آن زیبای با زلفهای دوگانه از من دور شد، نتوانستم به هیچ کاری از دیگران کمک کنم، مثل اینکه دستم از پا ناتوانتر شده است.
هوش مصنوعی: از زیر ناخنم مانند گل، به خاطر غیرت و حسادت، خون بداخل میجوشد زمانی که آرزوی رنگی از برگ حنا را در دستانم خیال کنم.
هوش مصنوعی: دست من به دلیل اینکه تهی است و چیزی در آستین ندارم، بیرون نمیآید؛ زیرا به شدت در چنگال اژدها فرو رفته و گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: چرا همه چیز مانند خضر درختان سبز نمیشود؟ او که در دستش عصایی دارد و از راستگویی مانند سرو است.
هوش مصنوعی: اگر دستم یک لحظه از من جدا شود، مانند نی صدای فریادم بلند خواهد شد.
هوش مصنوعی: با احتیاط و با حیا، نمیتوانم پرده از چهرهاش بردارم، چون نمیتوانم با دستم آتشی را که در دل دارم، ایجاد کنم.
هوش مصنوعی: من از فکر روز قیامت بیرون نمیروم، ای سید. در این دریای پرتلاطم، اگر خداوند دستم را نگیرد، نجات نخواهم یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز گیرایی چنان گشته است بی برگ و نوا دستم
که نتواند گرفت افتادگی را از هوا دستم
نگیریم تنگ در آغوش تا آن خرمن گل را
نمی آساید آغوشم نمی آید به جا دستم
همانا از گل بیت الحزن کردند تخمیرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.