ای که خون کردی دل ما راز چشم ما مپرس
می شوی سرگشته از گرداب این دریا مپرس
با تنک ظرفان حدیث باده گلگون مگوی
پیش خم زانو زن و کیفیت از مینا مپرس
خار و گل را نیست در بازار آتش اعتبار
امتیاز هجر و وصل از عاشق شیدا مپرس
نیست مجنون را به اسباب جهان دلبستگی
خانه بر پا ساختن از سیل بی پروا مپرس
از غبار کوی او بر دیده زاهد مگوی
امتیاز توتیا از چشم نابینا مپرس
از دل گم گشته ام کم جو نشان گرد باد
بوی خون می آید از دامان این صحرا مپرس
سیدا این آن غزل باشد که صایب گفته است
می کنی قایم قیامت را از آن بالا مپرس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این غزل، شاعر با زبانی پیچیده و پرمغز به معضلات عشق و دردهای دل اشاره میکند. او میگوید که نباید از راز و دلتنگی عاشقان پرسید، زیرا خود عاشق نیز در درد و رنج است. او به یادآوری میکند که در دنیای عشق، تمایزی بین کیفیتهای مختلف وجود ندارد و موارد مادی اهمیت چندانی ندارند. شاعر به زیبایی نشان میدهد که عشق واقعی از تعلقات دنیوی آزاد است و در این مسیر نباید به ظواهر توجه کرد. در نهایت، او از قاری میخواهد که در جستجوی حقیقت و نشان عشق، به ظواهر و دنیای مادی نپردازد.
هوش مصنوعی: ای کسی که دل ما را به خون نشاندی، راز چشمان ما را نپرس؛ زیرا در این دریا، اگر غرق شوی، سرگشتگیات را هم نباید از ما بپرسی.
هوش مصنوعی: با افرادی که علم و دانش کمتری دارند، دربارهی شراب قرمز صحبت نکن. در برابر میخانه زانو بزن و از ویژگیهای شراب در مینا سؤال نکن.
هوش مصنوعی: در بازار عشق، خار و گل ارزش و بهایی ندارند. برای فهمیدن تأثیر دوری و نزدیکی در عشق، از عاشق بیتاب سؤال نکن.
هوش مصنوعی: مجنون هیچ تعلقی به وسایل و امور دنیاست. او به زندگی و ساختن خانه از دل سیل و مشکلات بیپروا میپردازد، پس از او در این مورد چیزی نپرس.
هوش مصنوعی: از غبار کوی او، زاهد! امتیاز توتیا را از چشم نابینا نپرس. این جمله به نوعی بیانگر این است که نباید انتظار داشت کسی که بینا نیست، زیباییها یا ارزشهای خاصی را درک کند. زاهدی که در کوی محبوبش قدم میزند، نمیتواند به درستی در مورد امتیازها و زیباییهای آنجا صحبت کند، چون خود تجربهای از آن ندارد.
هوش مصنوعی: از دل گم شدهام، اما نشانی از خود را جستجو نکن. بوی خون از دامن این صحرا به مشام میرسد، پس از آن نپرس.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به نظارت و مشاهده قیامت دارد و میگوید که کسی که در آن بالا (عالم بالا یا عالم غیب) است، نیازی به پرسش در مورد قیامت ندارد. در واقع، اشاره به این دارد که در آن سطح، همه چیز روشن و واضح است و نیازی به کنکاش و پرسش نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می زند آتش به عالم، حرف روی او مگو
می کنی قایم قیامت را، ازان بالا مپرس
همین شعر » بیت ۷
سیدا این آن غزل باشد که صایب گفته است
می کنی قایم قیامت را از آن بالا مپرس
شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
می شوی دیوانه، از دامان آن صحرا مپرس
تیغ سیراب است موج قلزم خونخوار عشق
غوطه در خون می دهی ما را، ازان دریا مپرس
می کنی زیر و زبر ما را، ازان کشور مگوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.