بی گفتگوی رزق مهیا نمی شود
این قفل بی زبان طلب وا نمی شود
کی می رود ز پهلوی منعم گرسنه چشم
گرداب دور از لب دریا نمی شود
رنگینی قبا نکند پیر را جوان
برگ خزان بهار تماشا نمی شود
بیمار را غذای موافق کند نکو
بی تربیت ضعیف توانا نمی شود
خلق خوش و نجابت ذاتست محترم
حنظل به رنگ و بو گل رعنا نمی شود
افتاده است نام سخا از زبان خلق
این خیمه عمرهاست که برپا نمی شود
گرداب چون صدف نشود صاحب گهر
حارص به سعی مالک دنیا نمی شود
نادان به گفتگو نشود صاحب سخن
جغد از هزار آئینه گویا نمی شود
زنجیر قفل نیست به دیوار سد راه
موج حباب مانع دریا نمی شود
احرام کعبه را به تصور مکن تمام
این راه قطع بی مدد پا نمی شود
از بدن ها و چشم نکویی طمع مدار
کور ز مادر آمده بینا نمی شود
معشوق را محبت عاشق دهد رواج
یوسف چرا به کام زلیخا نمی شود
تا غنچه دهانش پر از زر نمی کنم
از هیچ باب راه سخن وا نمی شود
تو برق بی مروت و من کشت بی ثمر
آخر میان ما و تو سودا نمی شود
رخسار خود دریغ مدار از نگاه ما
از باغ میوه کم به تماشا نمی شود
دلگیر نیست سینه ام از آه سیدا
مجنون غبار خاطر صحرا نمی شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر درباره عدم تحققپذیری خواستهها و نیازهای انسانی بدون تلاش و ارتباط است. شاعر به تشبیههای مختلف اشاره میکند و میگوید که موضوعاتی چون رزق، محبت، بینایی و تربیت، بدون درخواست و تلاش مناسب به دست نمیآید. او بیان میکند که گنجایش و زیباییها نیازمند محبت و تلاش هستند و بدون این امر، به نتیجهای نخواهیم رسید. به عبارتی دیگر، همه چیز نیاز به تلاش و زمینهسازی دارد و تنها به ظاهر نمیتوان به دست آورد. شاعر در نهایت بر این نکته تأکید میکند که ارتباط و تعامل انسانی عامل اصلی در ایجاد تغییرات مثبت و انسانی است.
هوش مصنوعی: بدون گفتگو و درخواست، برکت و روزی به دست نمیآید و این قفل زندگی بدون طلب و درخواست باز نمیشود.
هوش مصنوعی: هیچ وقت گرسنه نمیتواند از کنار انسان بخشنده و خیرخواه دور شود؛ درست مانند اینکه کسی نمیتواند از دوری به چشم دریا بیفتد.
هوش مصنوعی: لباس رنگارنگ کسی نمیتواند پیرهمرد را جوان کند، همچنان که برگهای خزان زیبایی بهار را نمیتوانند نشان دهند.
هوش مصنوعی: بیمار برای بهبودی به غذایی مناسب نیاز دارد؛ بدون تربیت و توجه کافی، یک فرد ضعیف هرگز نمیتواند به قوت و توانایی دست یابد.
هوش مصنوعی: دستگاه و رفتار نیکو و نجابت در ذات انسانها محترم است؛ اما هیچگاه تلخی و زشتی درون، به زیبایی و عطر گل تبدیل نمیشود.
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity دیگر در میان مردم صحبت نمیشود. این زندگی، مانند خیمهای است که هرگز برپا نخواهد شد و به همین خاطر فرصتی برای شادابی و سرزندگی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چرخش و تغییراتی که در زندگی وجود دارد، مانند صدفی است که به تنهایی در دریا قرار دارد و طبیعی است که در آن، گوهر و چیز قیمتی به دست نمیآید. در عین حال، تلاش حریصانه برای بهدست آوردن دنیا و ثروت، همیشه به موفقیت نمیانجامد.
هوش مصنوعی: افراد نادان نمیتوانند با کسانی که دانا و صاحب نظر هستند، به خوبی صحبت کنند. مثل این است که جغدی هرچقدر هم که در هزار آینه دیده شود، باز نمیتواند به شکل گویا و روشنی خودش را نشان دهد.
هوش مصنوعی: زنجیر نمیتواند به دیوار بچسبد و در مقابل موج حباب، مانع بر سر راه دریا قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به تصور نیاور که تنها با پوشیدن احرام و رفتن به کعبه، میتوان به هدف رسید. این مسیر طولانی و دشوار است و بدون کمک و یاری، نمیتوان آن را طی کرد.
هوش مصنوعی: به زیباییهای ظاهری و دلرباییهای دنیوی امیدوار نباش، زیرا کسی که از ابتدا درک صحیحی ندارد، با وجود همه زیباییها نیز نمیتواند بینا و آگاه شود.
هوش مصنوعی: عشق و محبت باعث رونق معشوق میشود، اما چه طور است که یوسف به دل زلیخا نمیرسد؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که لبهایش پر از طلا نشود، هیچ راهی برای گفتگو باز نمیشود.
هوش مصنوعی: تو همچون برق بدون رحمت و من مثل زراعتی هستم که ثمری ندارد. در نهایت، بین ما و تو هیچ توافقی برقرار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه زیبایی و چهره خود را از نگاه ما پنهان نکن، زیرا دیدن زیبایی های تو برای ما همانند تماشای میوه های باغ است که از آن لذت میبریم.
هوش مصنوعی: دل من از آه و نالههای مجنون ناراحت نیست. غبار و یاد گذشته، دل را پریشان نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیباده دل ز سیر چمن وا نمیشود
گل جانشین سبزه مینا نمیشود
آن دیده نیست رخنه ویرانه تن است
چشمی که محو آن قد رعنا نمیشود
عاشق به نور عشق کند جلوه ظهور
[...]
بیروی دل گره ز زبان وا نمیشود
طوطی ز پشت آینه گویا نمیشود
چندان که گرد محمل لیلی است در نظر
مجنون غبار خاطر صحرا نمیشود
زاهد چگونه از سر فردوس بگذرد
[...]
جور این قدر به یک تن تنها نمیشود
گویی اگر که میشود حاشا نمیشود
ظالمتر از طبیعت و مظلومتر ز من
تا ختم آفرینش دنیا نمیشود
ای طبع من ز زشتی کردار روزگار
[...]
ز اظهار درد، درد مداوا نمیشود
شیرین دهان به گفتن حلوا نمیشود
درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن
این بستری ز بستر خود پا نمیشود
میدانم ار که سر خط آزادگی ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.