خم تهی شد از می و دور قدح از پا فتاد
بزم آخر گشت و طاقی از سر مینا فتاد
بی ادب خود را به اندک فرصتی سازد هلاک
بیستون از جا برفت و کوهکن از پا فتاد
مرغ دل را در کمند آورد و گرد دل نگشت
آه از آن صیدی که بر صیاد بی پروا فتاد
قرضدار از شهر بگریزد ز دست قرضخواه
لاله داغ از سینه من برد و در صحرا فتاد
رفت حاتم از جهان و جانشین از وی نماند
خم به سر غلتید در دنبال او مینا فتاد
سیدا چون سر و سبزم در بهار و در خزان
بر سرم تا سایه زان شاخ گل رعنا فتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف حال و هوای بزم میپردازد و به تدریج به هول و هراس ناشی از گذر زمان و از دست رفتن لحظات شادابی اشاره میکند. خم شراب خالی میشود و بزم به پایان میرسد. او به بیادبی و ناپایداری زندگی اشاره کرده و از حقیقت تلخی چون فرار طلبکار از بدهکار سخن میگوید. همچنین، تصاویری از حسرت و عواطفی مانند غم دوری و احساس از دست رفتن عزیزان را بیان میکند. در نهایت، با تمثیلهایی از طبیعت و زیبایی به یادماندنی، زندگی را به عنوان یک فصل گذرا توصیف میکند.
هوش مصنوعی: جام پر از شراب خالی شد و لیوان نیز از دست افتاد. پایان مجلس نزدیک است و شکاف از بالای مینا ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: بیادبی و ناپاکی آدمها میتواند در کسری از زمان باعث نابودی آنها شود؛ مانند آنکه بلایی بر سر کشاورزی بیفتد و زمینهایش ویران شود.
هوش مصنوعی: پرنده دل را در دام انداخت و دور دل نچرخید، وای بر آن صیدی که بیپروا به صیاد افتاد.
هوش مصنوعی: کسی که بدهکار است، از شهر فرار میکند تا از دست طلبکاران نجات یابد. مانند لالهای که از سینهام زخم خورده و در بیابان افتاده است.
هوش مصنوعی: حاتم به دارفانی وداع گفت و بعد از او هیچ کس جایش را نگرفت. در پی او، جام می بر زمین افتاد و در حال غم و اندوه، سرش خم شد.
هوش مصنوعی: ای کاش مانند درختان سرسبز بهاری بودم که در فصل پاییز هم سبز بمانم و سایهام بر روی گلهای زیبا بیفتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه ز می هرجا تنکظرفی که برد از پا فتاد
آنکه لاف پهلوانی زد هم از صهبا فتاد
گردباد از سیر صحرا پای در دامن کشید
نوبت هاموننوردی تا با شک ما فتاد
گریه نبود دیدهام گر دجلهافشانی کند
[...]
از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد
عشق بی پروا دماغ خانه آرایی نداشت
این گره در کار دریا از حباب ما فتاد
صبر نتوانست پیچیدن عنان راز عشق
[...]
تا بگلشن را او با آن قد رعنا فتاد
چون الف هر سرو از دنبال آن بالا فتاد
در گلستان سایه تازان قامت رعنا فتاد
سرو را چون بید مجنون لرزه بر اعضا فتاد
خیرگاه حاتم طایی که بر پا کرده بود
حیف در ایام این بی دولتان از پا فتاد
ساغر خود چون حباب از تشنگی بردم به بحر
[...]
وز پس چندی نهال زندگیش از پا فتاد
شاه اسمعیل، پورش تند و بیپروا فتاد
از پس او شه محمد کور و نابینا فتاد
و ندر این دوران به کشور شوررش و غوغا فتاد
هم در آنگه صیت جیش مصطفی پاشا فتاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.