بی تو به سر می نشود با دگری مینشود
هر چه کنم عشق بیان بیجگری مینشود
اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری
هیچ کسی را ز دلم خود خبری مینشود
یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من
آب حیاتی ندهد یا گهری مینشود
ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان
تا بزنم بانگ و فغان خود حشری مینشود
میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست
بی ره و رای تو شها رهگذری مینشود
چیست حشر از خود خود رفتن جانها به سفر
مرغ چو در بیضه خود بال و پری مینشود
بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من
تا تو قدم درننهی خود سحری مینشود
دانه دل کاشتهای زیر چنین آب و گلی
تا به بهارت نرسد او شجری مینشود
در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر
زانک از این بحث به جز شور و شری مینشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به شدت از کمبود معشوق و عشقش شکایت میکند و بیان میکند که بدون آن معشوق زندگیاش ممکن نیست. او میگوید هر تلاشی برای دور شدن از غم و درد عشقش بیفایده است. احساسات عمیق و تنهایی او به وضوح نمایش داده شده و میگوید که بدون عشق، زندگی هیچ معنا و ارزشی ندارد. همچنین به این نکته اشاره میکند که هر چه تلاش کند، نمیتواند از غم و فراق محبوبش رهایی یابد و تمام امیدها و آرزوهایش به او وابسته است. در نهایت، گوینده به سرنوشت و قدر نیز اشاره میکند و میگوید که از این مباحث نتیجهای جز درد و رنج نمیگیرد.
هوش مصنوعی: بی تو نمیتوانم به خوبی زندگی کنم، و با هیچ کس دیگری هم نمیتوانم خوشحال باشم. هر کاری هم که بکنم، عشق به تو را نمیتوانم فراموش کنم و نبود تو را نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: هر صبح که اشک میریزم، دل من خبرهایی دارد که کسی از آنها آگاه نیست و هیچکس نمیداند چه احساسی در دلم وجود دارد.
هوش مصنوعی: احساس غم و ناراحتی تو به قدری عمیق است که حتی کوچکترین نشانهای از آن در وجود من نمیتواند زندگی و شادابی به ارمغان بیاورد، یا به عبارتی، این غم مانعی است که هیچ چیز نمیتواند آن را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: ای غم! آرامش جان من چه کم است؟ این درد و ناله را تا کی باید بزنم؟ فریاد من هرگز به شادی و شگفتی نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: اشتیاق تو به روز قیامت است و فعالیتهای تو پر از هیجان و شوق است. بدون راه و تدبیر خود، ای شه، هیچکس نمیتواند از این مسیر عبور کند.
هوش مصنوعی: در اینجا به مسئله مرگ و سفر روح اشاره شده است. وقتی جانها از خود میروند و به سفر میروند، مانند اینکه پرندهای در درون تخم خود بال و پر نمیزند. این نشاندهنده حالتی از جدا شدن و عبور از جهان مادی است که در آن روحها به دنبال تجربهای دیگر هستند.
هوش مصنوعی: اگر خورشید بیست سال هم در شب بتابد، تا زمانی که تو قدم به میدان نگذاری، سحرگاه به وجود نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: دلت را در شرایط نامناسبی کاشتهای، و به همین خاطر نمیتواند رشد کند و به شکوفایی برسد.
هوش مصنوعی: در شعر من بحثهایی درباره سرنوشت و تقدیر وجود دارد، اما بهتر است از این مسائل عبور کنی، زیرا از این گفتگو جز هیجان و ناراحتی نتیجه دیگری نخواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.