گنجور

 
مولانا

امروز سرکشان را عشقت ز جلوه کردن

آورد بار دیگر یک یک ببسته گردن

رو رو تو در گلستان بنگر به گل پرستان

یک لحظه سجده کردن یک لحظه باده خوردن

نگذارد آن شکرخو بر ما ز ما یکی مو

چون صوفیان جان را این است سر ستردن

دندان تو چو شد سست بر جاش دیگری رست

می‌دانک همچنین است بر مرد جان سپردن

ای خصم شمس تبریز ای دزد راه و منکر

می‌باش در شکنجه از خویش و درفشردن

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
غزل شمارهٔ ۲۰۳۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۰۳۶ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم