گنجور

 
مشتاق اصفهانی

تعالی‌الله از این دو طفل توام

که یکجانند گوئی در دو قالب

یکی را لاله‌سان پیمان حسن

بود از باده گلگون لبالب

یکی از پرتو رخسار تابان

جهان را همچو ماه چهارده شب

یکی بر گردن جان بیدلان را

کمندافکن شده از چین عنغب

یکی تنگ شکر کرده دهان را

ز شیرین خندهای گوشه لب

زرشک چهره این مهر درتاب

ز تاب عارض آن ماه در تب

چو گشتند این مه طالع کرینسان

همه کار جهان شد عین مطلب

رقم زد از پی تاریخ مشتاق

شده طالع ز یک مشرق دو کوکب

 
sunny dark_mode