آوردهاند که در آب گیری دو بط و یکی باخه ساکن بودند و میان ایشان بحکم مجاورت دوستی و مصادقت افتاده. ناگاه دست روزگار غدار رخسار حال ایشان بخراشید و سپهر آینه فام صورت مفارقت بدیشان نمود، و در آن آب که مایه حیات ایشان بود نقصان فاحش پیدا آمد. بطان چون آن بدیدند بنزدیک باخه رفتند و گفت: بوداع آمده ایم، پدرود باش ای دوست گرامی و رفیق موافق. باخه از درد فرقت و سوز هجرت بنالید و از اشک بسی در و گهر بارید .
و گفت: ای دوستان و یاران، مضرت نقصان آب در حقّ من زیادت است که معیشت من بی ازان ممکن نگردد. و اکنون حکم مروت و قضیت کرم عهد آنست که بردن مرا وجهی اندیشید و حیلتی سازید. گفتند: رنج هجران تو مارا بیش است، و هرکجا رویم اگر چه در خصب و نعمت باشیم بی دیدار تو ازان تمتع و لذت نیایم، اما تو اشارت مشفقان و قول ناصحان را سبک داری، و بر آنچه بمصلحت حال و مآل تو پیوندد ثبات نکنی. و اگر خواهی که ترا ببریم شرط آنست که چون ترا برداشتیم و در هوا رفت چندانکه مردمان را چشم بر ما افتد هرچیز گویند راه جدل بربندی و البته لب نگشایی. گفت: فرمان بردارم، و آنچه برشما از روی مروت واجب بود بجای آوردید، و من هم میپذیرم که دم طرقم و دل در سنگ شکنم.
بطان چوبی بیاوردند و باخه میان آن بدندان بگرفت محکم، و بطان هر دو جانب چوب را بدهان برداشتند و او را میبردند. چون باوج هوا رسیدند مردمان را از ایشان شگفت آمد و از چپ و راست بانگ بخاست که «بطان باخه میبرند. » باخه ساعتی خویشتن نگاه داشت، آخر بی طاقت گشت وگفت: «تا کور شوید. دهان گشادن بود و از بالا در گشتن. بطان آواز دادند که:بر دوستان نصیحت باشد .
نیک خواهان دهند پند ولیک
نیک بختان بوند پند پذیر
باخه گفت: این همه سودا است، چون طبع اجل صفرا تیز کرد و دیوانه وار روی بکسی آورد از زنجیر گسستن فایده حاصل نیاید و هیچ عاقل دل در دفع آن نبندد.
ان المنایا لاتطیش سهامها
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این داستان درباره دو بط و یک باخه است که در کنار هم زندگی میکنند و رابطه دوستانهای دارند. روزی به دلیل کمبود آب، بطها تصمیم میگیرند که با باخه خداحافظی کنند. باخه از درد جدایی ناراحت میشود و از دوستانش درخواست کمک میکند تا او را ببرند. بطها به باخه میگویند که اگر او را ببرند، باید در طول مسیر، هیچ چیزی نگوید تا دیگران افکار بدی ایجاد نکنند. باخه موافقت میکند و به راه میافتند.
اما در بین راه، او تحمل نمیکند و شروع به صحبت میکند، و از اینجا به تفکر درباره مرگ و اجتناب ناپذیری آن میپردازد. او میگوید که تلاش برای فرار از سرنوشت، بیفایده است و در نهایت، مرگ برای همه خواهد آمد. این داستان به چالشهای دوستی، جدایی و واقعیتهای زندگی و مرگ میپردازد.
هوش مصنوعی: روایتی وجود دارد که در یک آبگیر دو قوی دوست و همنشین زندگی میکردند. اما ناگهان سرنوشت با تمام سختیهایش به آنها آسیب رساند و نشان از جدایی به آنها داد. در آبی که زندگی آنها به آن وابسته بود، فجایعی رخ داد و مقدار آن به شدت کاهش یافت. قویها وقتی این وضعیت را مشاهده کردند، به سمت دوستشان باخه رفتند و گفتند: ما آمدهایم تا وداع کنیم، خداحافظ ای دوست عزیز و همنشین وفادار. باخه از درد جدایی و زخم هجرت نالید و اشکهایش به اندازهای ریخت که مانند گوهر بود.
هوش مصنوعی: او گفت: ای دوستان و همراهان، کمبود آب برای من بسیار آسیبزا است، چرا که زندگیام بدون آن ممکن نیست. اکنون شایسته است که برای نجات من تدبیری بیندیشید و راهحلی پیدا کنید. دوستانش گفتند: جدایی تو برای ما بسیار سخت است، هر کجا برویم، حتی اگر در نعمت و خوشی باشیم، بدون دیدارت از آن لذت نخواهیم برد. اما تو نمیپذیری که از نصیحت دوستان خود پیروی کنی و بر آنچه به سود وضعیت و آیندهات باشد، ثابتقدم نباشی. حال اگر میخواهی نجات یابی، شرطش این است که وقتی ما تو را برداشتیم و در آسمان رفتیم، به هر چیزی که مردم گفتند، پاسخ ندهی و هرگز لب به سخن نگشایی. او پاسخ داد: من اطاعت میکنم و آنچه بر عهده شما بود به درستی انجام دادید و من نیز میپذیرم که باید بردبار باشم و قلبم را محکم کنم.
هوش مصنوعی: بطان چوبی را آوردند و باخه را محکم در وسط آن گرفتند. سپس بطان از هر دو طرف چوب را به دهن گرفته و آن را حمل کردند. وقتی به ارتفاع زیادی رسیدند، مردم از دیدن آنها شگفتزده شدند و از دو طرف صدا کردند که «بطان باخه را میبرند.» باخه برای مدتی خود را نگه داشت، اما در نهایت ناچار و بی تاب شد و گفت: «شما تا کور شوید! دهان باز کردن و از بالا نگاه کردن چه معنی دارد؟» بطان اعلام کردند که: «این نصیحتی برای دوستان است.»
هوش مصنوعی: افراد نیکو و دلسوز ممکن است نصیحت کنند، اما تنها کسانی که سرنوشت خوبی دارند، میتوانند این نصایح را بپذیرند.
هوش مصنوعی: باخه گفت: همه اینها تنها خیالات و وسوسهها هستند، چون سرنوشت ناگهان تغییر میکند و به سمت شخص خاصی میآید. از این که بخواهیم از زنجیرهای خود آزاد شویم، فایدهای نمیبریم و هیچ فرد عاقلی نمیتواند برای جلوگیری از این وضعیت تلاش کند.
هوش مصنوعی: مرگ، تیرهای خود را بیهدف پرتاب نمیکند.
هوش مصنوعی: دو زمان وجود دارد که انسان نباید از مرگ بترسد: زمانی که سرنوشتش رقم خورده است و زمانی که هنوز سرنوشتش مشخص نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.