چون نمودی رخ به من یک لحظه بدخوئی مکن
شربت دیدار شیرین به ترش روئی مکن
میکنم گر بیخ عیش خویش میگوئی بکن
میکنم گر قصد جان خویش میگوئی مکن
با بدان نیکی ندارد حاصلی غیر از بدی
گر بخود بد نیستی با غیر نیکوئی مکن
غمزهات محتاج افسون نیست در تسخیر خلق
صاحب اعجاز را تعلیم جادوئی مکن
من که خود کم کردهام دل در رهت دادم مده
عاشق بیداد را خوش دل به دلجوئی مکن
گر درین دیوان گناه ما خطای عاشقی است
گو کسی در نامهٔ ما این خطا شوئی مکن
ترک بد خوئی کن اما با گدای پرهوس
گرچه باشد محتشم زنهار خوش خوئی مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با اسیران ای رقیب آغاز بدخویی مکن
تلخ کردی عیش ما چندین ترشرویی مکن
در حق ما گر بد اندیشد رقیب از خوی بد
تو رخ نیکوی خود بین غیر نیکویی مکن
ای خوش آن شبها که پایت را کنم بر دیده جا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.