گنجور

 
محتشم کاشانی

آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش

بر زر کشیده خفتان شاهانه بسته ترکش

سرو از قبا گران بار گل از هوا عرق ریز

رنگ از حیا دگرگون زلف از صبا مشوش

در سر هوای جولان بر لب نشان باده

غالب نشاط خندان شیرین مذاق سرخوش

هنگام ترکتازش طاقست در نظرها

آن چین زدن بر ابرو وان هی زدن بر ابرش

آن کز نهیبش آتش شد بر خلیل گلزار

در باغ روی او داد گل را مزاج آتش

دل وحشی است بندی من از علاقهٔ او

با شیر در سلاسل با مرگ در کشاکش

از صیقل محبت کانهم ز پرتو اوست

طبعی است محتشم را کائینه ایست بی‌غش

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

غیرت وجه حالی من وجهک المنقش

شوشت حال قلبی من صد غک المشوش

ای قد و قامتت خوب وی زلف و عارضت خوش

آبی بر آتشم زن آبی بده چو اتش

مهلا فداک روح فالجسم فات عشقا

[...]

مولانا

در عشق آتشینش آتش نخورده آتش

بی‌چهره خوش او در خوش هزار ناخوش

دل از تو شرحه شرحه بنشین کباب می‌خور

خون چون میست جوشان بنشین شراب می‌چش

گوشی کشد مرا می گوشی دگر کشد وی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

در آتش محبت خود را بسوز خوش خوش

چون سوختی در آتش ، آتش بسوزد آتش

نسیمی

ای صورت جمالت بر لوح جان منقش

هستم ز فکر زلفت آشفته و مشوش

تابنده همچو رویت، دلجوی همچو قدت

ماهی که دید روشن؟ سروی که دید سرکش؟

گفتم ز چین زلفت دل را نگاه دارم

[...]

مشتاق اصفهانی

از اشک و آه دایم در عشق آن پریوش

چشم و دلیست ما را لبریز آب و آتش

از دوری تو مار را روز و شب ای پریوش

خالیست بس پریشان خوابیست بس مشوش

دارم دلی و جانی در عشقت ای پریوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه