بعد هزار انتظار این فلک بی وفا
شهد وصالم چشاند زهر فراق از قفا
وه که ز کین میکند هر بدو روزم سپهر
با تو به زحمت قرین وز تو به حسرت جدا
رفتی و میآورد جذبهٔ شوقت ز پی
خاک مرا عنقریب همره باد صبا
با تو بگویم که هجر با من بی دل چه کرد
روزی من گر شود وصل تو روز جزا
شد همه جا چون شبه بی تو به چشمم سیه
چشم سیه روی من دید تو را از کجا
از خردم تا ابد فکر تو بیگانه کرد
این دل دیوانه گشت با تو کجا آشنا
وه که ز همراهیت محتشم افتاده شد
بسته بند ستم خستهٔ زخم جفا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد جدایی و فراق میگوید و احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او پس از مدتها انتظار، از تلخی جدایی و رنجی که از عدم و وصال معشوقش کشیده، حرف میزند. شاعر به تأثیرات منفی این جدایی بر زندگیاش اشاره میکند و احساس میکند روزها به زحمت میگذرانند. به طور کلی، این اشعار غم و اندوه ناشی از فاصله و دوری از محبوب را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: پس از مدت طولانی انتظار، این آسمان نامهربان به من طعم شیرین وصال را چشاند، اما از پشت، زهر جدایی را به من داد.
هوش مصنوعی: آه که چه بد است این احساس کینه، هر روز زندگیام به سختی سپری میشود و جدایی از تو با حسرت همراه است.
هوش مصنوعی: تو رفتی و عشق و شوق تو به یاد من باقی مانده است؛ به زودی بادی خوشبو میآید که بویی از من به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: میخواهم به تو بگویم که جدایی چه بلایی بر سر من آورد. اگر روزی به وصالت دست یابم، روز حساب و جزا چه خواهد بود.
هوش مصنوعی: در نبود تو، همه جا برایم تاریک و ناآشنا شده است. چشمان سیاه و زیبای تو را از کجا دیدهام که در ذهنم نقش بستهاند؟
هوش مصنوعی: از زمانی که در دل من، فکر تو جا گرفته، عقل و منطق من به بیگانگی رفتهاند. این دل دیوانه هم که با عشق تو آشنا شده، دیگر نمیداند چه کند.
هوش مصنوعی: آه که به خاطر دوستیات، به دام ظلم و ستم افتادهام و خستگی زخمهای جفای روزگار، مرا ناتوان کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر دل ما تا که هست نقش خرد پادشا
جون خرد اندر دل است نقش تو در جان ما
رای تو چون کوکب است همت تو چون سما
حلم تو و طبع توست همچو زمین و هوا
عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
[...]
مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا
کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا
روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم
موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا
چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو
[...]
چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟
جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا
چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف
زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟
روز دو سه ای زحیر گِردِ جهان گشته گیر
[...]
چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا
از نفس یار ما داد نشانی صبا
نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم
نسبت بوی خوشش با نفس یار ما
کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.