نسیم روح فزا از دیار دوست رسید
که کشتگان غم هجر را روان بخشید
بهار آمد و بهر نثار مقدم او
فشاند ابر بهاری زدیده مروارید
و عارض و خط دلجوی دوست سبزه و گل
به شاخسار شکفت و زجویبار دمید
قدح نهاده به کف لاله شد به طرف چمن
زمان عشرت و فصل گل است و دور نبید
جفا و جور رها کن به شکر این نعمت
که سرو قد ترا حدّ اعتدال رسید
ندیده هیچ زیانی هزار سود ببرد
هر آن که گنج ولی را به نقد مهر خرید
غلام همّت آن خواجه ی خردمندم
که درک فیض و سعادت به کسب مال گزید
ز تند باد حوادث فتاده کشتی دل
در آن محیط که او را کرانه نیست پدید
من و ملازمت آستان پیر مغان
که جام جم به گدایان آستان بخشید
مرا زباده غرض مهر احمد و آل است
که دل زساغر وحدت کَه اَلَست کشید
هُمای همّت من شاهباز اوج شرف
به بال شوق سوی آشیان قدس پرید
چو طفل طبع مرا مادر مشیّت زاد
به مهر عترت پاک رسول ناف برید
زبان به مدحت سلطان دین رضا بگشود
ز پیر عقل چو آموخت طرز گفت و شنید
شه سریر ولایت علی بن موسی
که جام زهر بلا را کشید و دم نکشید
امام ثامن ضامن که می تواند کرد
به یک اشاره به هر لحظه نه سپهر پدید
ولی ایزد یکتا که دست همت او
هماره قفل مهمات خلق راست کلید
«محیط» از شرف بندگی آل رسول
به دولت أبد و مُلک لایزال رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره آمدن بهار و نوید شادی و سرسبزی است. نسیم روحافزای عشق و دوستی جان کشتگان غم را تسکین میدهد و بهار با بارانهای خنک و گل و سبزه فرا میرسد. شاعر از شادی و عیش در این فصل یاد میکند و به شکرانه این نعمتها از جفا و سختیها دوری میکند. او از عقل و خرد خواجهای که سعادت را از طریق علم بهدست آورده، یاد میکند و به اهمیت درک معنوی و محبت به اهل بیت میپردازد. در نهایت، او به بزرگمنشی امام رضا اشاره میکند و نشان میدهد که وجود مبارک او میتواند مشکلات را به راحتی حل کند. شاعر با زبان محبت و مدح از مقام والای ایشان سخن میگوید و به شرف بندگی اهل بیت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی از دیار معشوق به ما رسید و باعث شد که افرادی که به خاطر دوری او دچار غم و اندوه شده بودند، آرامش و شادی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و برای خوشامدگویی به آن، باران بهاری مانند مروارید بر زمین میبارد.
هوش مصنوعی: صورت دلنشین و زیبای محبوب، مانند گل و سبزه در باغستان شکوفا شده است و نسیمی از نهرها به کوهها وزیده است.
هوش مصنوعی: لیوان را در دست گرفتم و به سمت چمن نگاه کردم. اکنون زمان خوشگذرانی و فصل گلهاست و دور دور نوشیدن شراب است.
هوش مصنوعی: آزار و ظلم را کنار بگذار و به خاطر این نعمت قدردانی کن، زیرا قد و قامت تو به اندازهای متناسب و خوش فرم شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با قلبی پر از محبت و با نیت نیک، به ارزشهای واقعی و معنوی زندگی توجه کند، هرگز ضرر نخواهد کرد و در عوض، بهرههای زیادی نصیبش میشود.
هوش مصنوعی: من افتخار میکنم به کسی که با درایت و خردش، راه رسیدن به سعادت و خوشبختی را در کار و تلاش برای کسب درآمد یافته است.
هوش مصنوعی: کشتی دل در میان تندبادی از حوادث گرفتار شده و در جایی است که هیچ ساحلی برای نجاتش دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: من و همیشگی بودن در کنار درگاه پیر مغان، جایی که جام جم به گدایان داده میشود.
هوش مصنوعی: علاقه و هدف من از نوشیدن این باده، محبت به احمد و خاندان اوست، زیرا دلم از جام وحدت به سوی او جذب شده است.
هوش مصنوعی: هُما، پرندهای افسانهای و نماد شرف و بلندی، نشاندهندهی آرزوهای بلند من است که با شور و شوق به سمت آشیانهای مقدس و والا پرواز کرده است.
هوش مصنوعی: مثل اینکه در دوران کودکی، طبیعت من با مشیت الهی متولد شد و با محبت اهل بیت پاک پیامبر، آغاز زندگیام را رقم زدند.
هوش مصنوعی: زبانم را به ستایش امام رضا گشودم، زیرا از تجربههای حکیمانه آموختم که چگونه باید سخن گفت و شنید.
هوش مصنوعی: علی بن موسی، که مقام والایی دارد، در برابر مشکلات و سختیها، صبر و استقامتش را حفظ کرد و حتی زمانی که زهر بلا را نوشید، لحظهای خاموش نشد.
هوش مصنوعی: امام هشتم (علی بن موسی الرضا) قادر است در هر لحظه و با یک اشاره خود، به تمام جهان و حیاتی که در آن وجود دارد، تسلط و مدیریت کند.
هوش مصنوعی: خدای یکتا که همیشه با قدرت و ارادهاش، مشکلات و نیازهای مخلوقات را میگشاید و راه حلها را در اختیارشان قرار میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و بزرگی بندگی خاندان پیامبر، به نعمتهای جاویدان و سلطنتی پایدار دست یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.