گنجور

 
میلی

رخش توفان حسن و آفت دوران در او پیدا

دلم یک قطره خون در عشق و صد توفان در او پیدا

قدش نورسته چون سرو و صنوبر، بار او پیکان

دلم بار صنوبر، زخم صد پیکان در او پیدا

مکن ای دزدِ دل‌ها پیش مردم شانه کاکل را

که ناگه می‌شود دل‌های سرگردان در او پیدا

به جان یاد تو، زخم زلف بر هم در زند غم را

به دل داغ تو، در دل لذت درمان در او پیدا

به رحمت نامزد شد حشرگاه کشتگان تو

عجب دارم که گردد نامه عصیان در او پیدا

به بزم وصل او سوزم ز رشک غیر و از غیرت

کنم ذوقی که باشد این غم پنهان در او پیدا

بر آن آیینه رو نیست خال عنبرین میلی

که شد عکس سواد دیده گریان در او پیدا

 
 
 
گلها برای اندروید