گنجور

 
میلی

شب به مستی گله چندان ز عتابش کردم

که بر افروخته از جام حجابش کردم

منفعل گشتم ازو، گرچه نمی‌گفت جواب

بس که از پرسش بسیار، غذابش کردم

از دلم رفت برون رشک سوال دگران

هر گه اندیشه ز تلخیّ جوابش کردم

دوش همخانه شد از ناله زارم بیدار

گرچه صد بار ز افسانه به خوابش کردم

خانه صبر چنان سست بنا شد میلی

که به یک دم ز نَمِ گریه خرابش کردم

 
sunny dark_mode