قوله تعالی: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ» الآیة... الاختیار مقرون بالاختبار، یوسف خود را اختیار کرد لا جرم در ورطه امتحان و اختبار افتاد و اگر طلب عافیت کردی یا بی اختیار طریق اضطرار سپردی، بودی که بی بلا و بی وحشت زندان از آنچ میترسید آمن گشتی و از آنچ آن را با آن میخواندند با عافیت عصمت یافتی که در خبر است:لو سأل العافیة و لم یسأل السّجن لاعطی.
لکن اختیار بلا کرد تا در آن بلا صدق از وی درخواستند و در محنت وی بیفزودند.
در تورات موسی است که یا موسی خواهی که در جنّات مأوی درجات علی بینی و بمقام مقرّبان فرود آیی از خود باز رسته و بدوست لم یزل پیوسته مراد خود فداء مراد ازلی ما کن، اختیار خود در باقی کن، بنده را با اختیار چه کار! اختیار اختیار ما است و ارادت ازلی ما است: و ربّک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة.
یوسف اختیار زندان کرد، لا جرم او را با اختیار خود فرو گذاشتند تا روزگار دراز در زندان بماند و نتیجه آن زندان که خود خواست این بود که گفت: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ»، تا ربّ العالمین او را عتاب کرد گفت: انت الّذی طلبت منّا السّجن ثمّ تستشفع بغیری بالخلاص منه، فقلت اذکرنی عند ربّک فو عزّتی لاطیلنّ حبسک یا یوسف تو از ما زندان خود خواهی آن گه خلاص از دیگری جویی و جز از من وکیلی دیگر خواهی؟ بعزّت من که خداوندم که ترا درین زندان روزگار دراز بدارم. آن گه زمین شکافته شد تا به هفتم زمین و ربّ العزّه او را قوّت بینایی داد گفت: فرو نگر ای یوسف در زیر این زمینها تا چه بینی، یوسف مورچهای را دید که چیزی در دهن داشت و میخورد، گفت: یا یوسف انا لا اغفل عن رزق هذه الذّرّة خشیت ان اغفل عنک، یا یوسف الست الّذی حبّبتک الی ابیک و قیّضت لک السیّارة فاخرجوک من الجبّ؟ قال بلی، قال فکیف نسیتنی و استعنت بغیری؟
ای یوسف نه من آنم که با تو کرامتها کردم؟ در دل پدر مهر تو افکندم و بر او شیرین کردم و در چاه عریان بودی ترا بپوشیدم و کاروان را بر انگیختم تا ترا بیرون آوردند و آن کس که ترا خرید در دل وی دوستی تو افکندم تا میگفت: «أَکْرِمِی مَثْواهُ» ای یوسف کرامت همه از من بود چرا دست بدیگری زدی و استعانت بغیر من کردی؟ یوسف گفت: الهی اخلق وجهی عندک الّذی جری علیّ فبفضلک الّا عفوت عنّی هذه العثرة.
و روی انّ جبریل (ع) دخل علی یوسف فی السّجن فلمّا رآه یوسف عرفه فقال یا اخا المنذرین مالی اراک بین الخاطئین، فقال له جبریل یا طاهر الطّاهرین یقرأ علیک السّلام ربّ العالمین و هو یقول لک اما استحییت منّی اذا استشفعت بالآدمیّین فو عزّتی لالبّثنک فی السّجن بضع سنین، قال یوسف و هو فی ذلک عنّی راض؟ قال نعم، قال اذا لا ابالی.
و گفتهاند که زلیخا چون او را بزندان فرستاد بر کرده خود پشیمان شد، خسته دل و بیمار تن گشت، ساعة فساعة نفس سرد میزد و اشک گرم میبارید، با دلی پر درد و جانی پر حسرت پیوسته بر فراق آن بهار شکفته و ماه دو هفته همی زارید و نوحه همی کرد:
گفتا که مرو بغربت و میبارید
از نرگس تر بلاله بر مروارید
طاقتش برسید و صبرش برمید، زندان بجنب سرای وی بود، برخاست ببام زندان بر آمد با دلی آشفته و جگری سوخته، زندان بان را گفت: سوزم بغایت رسید، چکنم؟ خواهم که آواز یوسف بشنوم و این دل خسته را مرهمی برنهم، آری شغل دوستی شغلی صعب است و زخمی بی محابا، آتشی بی دود و زیانی بی سود! مستوران را مشهور کند! مقبولان را مهجور کند! عزیزان را خوار کند! پادشاهان را اسیر کند! سلامتیان را ملامتی کند!
از هجر تو چیست جز ملامت ما را
کردست درین شهر علامت ما را
با هجر تو کی بود سلامت ما را
بنمود فراق تو قیامت ما را
ای زندان بان تدبیر چیست که آواز یوسف بشنوم؟ زندان بان گفت: آسانست ای ملکه، تو بفرمای که من او را زخم کنم و من این کار بسازم چنانک رنجی بدو نرسد و تو آواز و ناله وی بشنوی، زندان بان رفت و یوسف را گفت: مرا فرمودهاند که ترا زخم کنم و مرا دل ندهد که ترا زخم کنم من تازیانه بر زمین میزنم تو ناله میکن، زندان بان چنان کرد و یوسف ناله همی کرد، زلیخا با دو چشم گریان و دل بریان بر بام زندان آه همی کرد:
آن شب که من از فراق تو خون گریم
باری بنظاره آی تا چون گریم
هر لحظه هزار قطره افزون گریم
هر قطره بنوحهای دگرگون گریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن به داستان حضرت یوسف و انتخاب او برای زندان پرداخته شده است. یوسف با اراده خود زندان را برگزید تا در آزمونی بزرگ قرار گیرد و در نتیجه، به او صفات بلندی داده شد. او از خدا خواسته بود که در شرایط سخت، عافیت و عصمت را نصیبش کند. نکته مهم این است که خداوند به او میگوید که اگر بخواهد در زندگیاش از دیگران کمک بگیرد، ممکن است در همان زندان بماند. همچنین نوشته شده که زلیخا، پس از فرستادن یوسف به زندان، دچار احساسات تندی میشود و به یاد یوسف اصرار بر شنیدن صدایش میکند. زندانبان به درخواست زلیخا پاسخ میدهد و برای شنیدن ناله یوسف تدبیری میاندیشد. در نهایت متن به عمق عشق و فراق آنها اشاره دارد و احساسات عمیق زلیخا را در جدایی از یوسف نشان میدهد.
هوش مصنوعی: آیهای از قرآن بیان میکند که یوسف به پروردگار خود گفت: «پروردگارا، زندان برای من بهتر است». این نشاندهنده آن است که انتخاب یوسف همراه با آزمون و امتحان بود. او تصمیم به انتخابی کرد که در نهایت او را در موقعیت سختی قرار داد. اگر کسی بخواهد از مشکلات و مصائب دور باشد و به اجبار در موقعیتی قرار بگیرد، شاید از آنچه که از آن میترسد، ایمن بماند و در سلامت باشد. گفته شده که اگر کسی از خداوند سلامتی بخواهد و زندان را نخواهد، به او عطا خواهد شد.
هوش مصنوعی: اما او تصمیم گرفت که در برابر مشکلات سکوت کند تا در میان این سختیها، حقیقت از او درخواست شود و بر درد و رنج او افزوده شود.
هوش مصنوعی: در کتاب مقدس، موسی به خداوند میگوید که آیا میخواهی در بهشت در درجات بالا قرار بگیری و به مقام نزدیکان نزدیک شوی. او از خود فاصله میگیرد و به دوستی که همیشه همراه او بوده اشاره میکند. او از خدا میخواهد که خواستههای او را از طلبهای ازلی خودش فدای او کند. او میگوید که انتخاب و اختیار در دست خود اوست، اما در واقع این اختیار از آن خداوند است و اراده اوست که حاکمیت دارد. خداوند هر چه را بخواهد خلق میکند و انتخاب میکند، و انسانها در این انتخاب هیچ اختیاری ندارند.
هوش مصنوعی: یوسف زندان را به اختیار خود انتخاب کرد و از آنجا که چنین کرد، خود را به بیماری دورانی طولانی در زندان محکوم ساخت. نتیجه این انتخاب او این بود که گفت: «من را نزد پروردگار خود به یاد بیاور». ولی پروردگار عالم به او امر کرد که تو آن کسی هستی که از ما خواستار زندان بودی و حالا از دیگری درخواست نجات میکنی؟ من به عزت خود سوگند یاد میکنم که زندان تو را طولانی تر میکنم. سپس زمین شکافته شد و یوسف را به شدت بینایی داد تا نگاه کند پایین تر از زمین چه میبیند. یوسف دید که مورچهای چیزی در دهن دارد و به آرامی میخورد. مورچه به یوسف گفت: «ای یوسف، من نه از روزی این ذره غافل میشوم و نه میخواهم از تو غافل شوم، تو که محبوب پدر بودی و منجر به نجات تو از چاه شدم!». یوسف گفت: «بله». او ادامه داد: «پس چگونه فراموشم کردی و به دیگری پناه بردی؟»
هوش مصنوعی: ای یوسف، آیا من همان کسی نیستم که با تو کرامتها کردم؟ در دل پدرت محبت تو را انداختم و او را شیریننفس کردم. وقتی تو در چاه بودی، من تو را پوشاندم و کاروان را برانگیختم تا تو را بیرون بیاورند. آن کسی که تو را خرید، من در دل او عشق تو را قرار دادم بهطوریکه گفت: «به او احترام بگذارید». ای یوسف، همه این کرامتها از من بوده است. چرا به دیگری روی آوردی و از غیر من کمک خواستی؟ یوسف گفت: پروردگارا، چهرهام را در نگاه تو بیافرین که بر من گذشت و به لطف تو، از این لغزش من درگذری.
هوش مصنوعی: جبریل (ع) به دیدن یوسف در زندان آمد. وقتی یوسف او را دید، او را شناخت و گفت: ای برادر پیامبران، چرا تو را بین گنهکاران میبینم؟ جبریل به او گفت: ای پاکترین پاکان، پروردگار جهانیان سلام میرساند و میفرماید: آیا از من شرمنده نیستی وقتی که به انسانها متوسل میشوی؟ به عزت خودم، در کنار تو مدتی در زندان نگه میدارم. یوسف پرسید: آیا او از این موضوع راضی است؟ جبریل پاسخ داد: بله. یوسف گفت: پس من نگران نیستم.
هوش مصنوعی: زلیخا وقتی که یوسف را به زندان فرستاد، به شدت پشیمان شد. او به شدت ناراحت و بیمار شد، به گونهای که نفسش به سختی بیرون میآمد و اشکهایش مدام میریخت. با دلی پر از درد و جانی پر از حسرت، به طور مداوم بر فقدان یوسف که مانند بهاری شکوفا و ماهی درخشان بود، نالید و نوحه سرایی کرد.
هوش مصنوعی: گفت که به دیار غربت نروید و از چشمان تر نرگس، اشکها مانند مروارید بر صورت میبارد.
هوش مصنوعی: طاقتش به پایان رسید و صبرش لبریز شد. زندان به قدری برای او سخت شده بود که با دلی پر از اضطراب و جگری سوخته از زندانبان خواست که چه کند. او از دلشکستگیاش گفت و ابراز کرد که چگونه شوق شنیدن آواز یوسف او را میسوزاند و آرزو داشت که بر روی دل خستهاش مرهمی بگذارد. او به سختی شغل دوستیاش را با تمام مشکلات و خطراتی که داشت، توصیف کرد و بیان کرد که این شغل میتواند مسبب دردهای مداوم، آتشهای بدون دود و زیانهای بیفایده باشد. او به این نکته اشاره کرد که عشق گاهی میتواند باعث شناخته شدن مستوران شود ولی از طرفی نیز میتواند عزیزان را خوار کند و حتی پادشاهان را به اسارت بکشاند.
هوش مصنوعی: دوری تو چه چیزی جز سرزنش برای ما به همراه داشته؟ در این شهر، نشانهی ما همین است.
هوش مصنوعی: با دوری تو، چهگونه میتوانیم در آرامش باشیم؟ جدایی تو برای ما مانند روز قیامت است.
هوش مصنوعی: زندانبان از ملکه پرسید که چطور میتواند صدای یوسف را بشنود. ملکه پاسخ داد که کار آسانی است، او باید یوسف را آزار دهد تا صدایش را بشنود، اما باید طوری این کار را انجام دهد که آسیبی به یوسف نرسد. سپس زندانبان به یوسف گفت که دستوری برای آزار او دارد، اما دلش نمیخواهد او را ناراحت کند. به همین دلیل، او بر زمین تازیانه میزند و از یوسف میخواهد که ناله کند. زندانبان همین کار را انجام میدهد و زلیخا، با حالتی غمگین و دلشکسته، از بالای زندان آه میکشد و گریه میکند.
هوش مصنوعی: آن شبی که به خاطر دوری تو اشک میریزم، بیا و تماشا کن که چگونه اشک میزنم.
هوش مصنوعی: هر لحظه هزاران اشک میریزم و هر قطره نشاندهندهی حس و حالی متفاوت است که در من بوجود میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.