گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً ای انّ فی ذلک الّذی نزل بالامم المهلکة من انواع العذاب، لعبرة لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ اعتقد صحته و وجوده. و قیل: «لآیة» ای علامة انّ اللَّه ینجز وعده للمؤمنین و للانبیاء ان ینصرهم ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ یحشر الخلائق کلهم فیه و لیس یوم بهذه الصفة الا یوم القیمة وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ یشهده اهل السماوات و الارضین. و فی تفسیر شاهد و مشهود ان الشاهد محمد (ص) و المشهود یوم القیامة قال مقاتل: یشهده الربّ عز و جلّ فی ملائکته لعرض الخلائق و حسابهم. و فی الخبر الصحیح عن ابی هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «یجمع اللَّه الخلق یوم القیمة فی صعید واحد ثم یطلع علیهم رب العالمین فیقول یتّبع کل انسان ما کان یعبد و یبقی المسلمون فیطلع علیهم و یعرفهم نفسه، ثم: یقول انا ربکم فاتبعونی.

وَ ما نُؤَخِّرُهُ الی الیوم المذکور إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ سنوه و شهوره و ایامه و ساعاته میگوید: ما روز قیامت با پس نمی‌داریم مگر هنگامی شمرده را یعنی که: سالها و ماهها و روزها و ساعتها از آن روز که دنیا بیافریدیم تا وقت قیامت همه شمرده‌ایم و دانسته، و در علم قدیم خود مقرر کرده، و نام زده شده، و از خلق پوشیده داشته، که چند سال و چند ماه و چند روز و چند ساعت بخواهد گذشت تا پس قیامت بود، چون آن روزگار بسر آید قیامت بود که یک ساعت در پیش نیفتد و با پس نبود. و قیل: ان ذلک الوقت سبعة آلاف سنة منذ خلق اللَّه الدنیا الی ان تنقضی.

«یوم یأتی» اثبت الیاء مکی و یعقوب وصلا و وقفا، مدنی و ابو عمرو و الکسائی، وصلا و حذفها الباقون فی الحالین، و اثباتها و حذفها لغتان، تقول العرب: لا ادر، فتحذف الیاء و تجتزی بالکسرة و ذلک لکثرة الاستعمال، و الاجود فی النحو اثبات الیاء. گفته‌اند یَوْمَ یَأْتِ این یَوْمَ بمعنی حین است، ای حین یاتی ذلک الیوم الذی یجمع فیه الخلائق لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ ای لا تتکلم نفس فیه و لا تنفع من شفاعة او وسیلة إِلَّا بِإِذْنِهِ تبارک و تعالی. میگوید: روز رستاخیز روزی صعب است، و هول آن عظیم، هیچ کس زهره ندارد که سخن گوید در آن روز، و نه هیچ کس شفاعت کند، یا و سیلتی بر سازد مگر بدستوری اللَّه. همانست که جایی دیگر گفت: لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ و روا باشد که از درازی روز قیامت در آن مواطن و مواقف بود در بعضی مواقف سخن گویند چنان که گفت: وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‌ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ و در بعضی نگویند چنان که گفت لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ.

لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ و آن گه در آن روز خلق دو گروه باشند گروهی اهل شقاوت که در ازل شقی بودند و گروهی اهل سعادت که در ازل سعید آمدند فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ کتبت علیه الشقاوة و منهم سعید کتبت علیه السعادة.

روی عن عمر قال: لمّا نزلت: فمنهم شقی و سعید، قلت: یا رسول اللَّه فعلام نعمل اذا علی شی‌ء قد فرغ منه ام علی علی شی‌ء لم یفرغ منه؟ قال: بل علی شی‌ء قد فرغ منه یا عمر و جرت به الاقلام و لکن کلّ میسّر لما خلق له.

فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ الزفیر اول نهیق الحمار و الشهیق آخره، شبّه اصواتهم فیها بانکر الاصوات قال ابو العالیة الزفیر فی الحلق ‌و الشهیق فی الصدر و الزفیر اصله من المزفور و هو الشدید الخلق، و الشهیق اصله الطول من الجبل الشاهق.

خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ و گفته‌اند سماوات اینجا اطباق دوزخ است و ارض ادراک آن. و در دیگر آیت سماوات اطباق بهشت است و ارض تربت آن، و مستقیم‌تر وجه آنست در هر دو که آن کنایت است از تابید بر مذهب عرب که گویند: لا اکلّمک و لا افعل ذلک ما ذرّ شارق، و طلع کوکب، و هبّت ریح، و حتی یعود اللبن فی الضرع، و حتی یعود امس، و یبیض الغراب، و حتی یرجع السهم علی فوقه. و منه قول الشاعر:

ترجّی الخیر و انتظری ایابی

اذا ما القارظ العنزی آبا

و قال امرؤ القیس: و انی مقیم ما اقام عسیب باین همه درازی روزگار خواهند و معنی ابد. آن گه گفت: إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ این «ما» بمعنی من است یعنی الّا من شاء ربک، و هم قوم موحدون یخرجون من النّار و یدخلون الجنة. میگوید: جاوید در دوزخ باشند همیشه مگر قومی موحدان گنه کاران که پس از آن که عذاب چشیدند اللَّه خواست که ایشان را از دوزخ بیرون آرد و ببهشت فرستد که شقاوت ایشان بحکم ازل ابدی نبود و بر وفق این خبر مصطفی است (ص).

روی جابر بن عبد اللَّه قال قرأ رسول اللَّه (ص): فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا الی قوله: إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ فقال (ص): «ان شاء اللَّه ان یخرج اناسا من الّذین شقوا من النّار فیدخلهم الجنة فعل»

و قال (ص): «یخرج قوم من النّار بعد ما یصیبهم منها سفع فیدخلون الجنة فیسمیهم اهل الجنة الجهنمیین»

و در دیگر آیت باین قول معنی آنست که: نیکبختان جاوید در بهشت باشند إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ من قدر مکث المعذبین فی النّار من الموحدین من لدن دخولها الی ان دخلوا الجنّة، مگر قومی از موحّدان که مدتی در آتش باشند و خداوند تو خواست که ایشان را بیرون آرد و ببهشت فرستد فهؤلاء لم یشقوا شقاء من یدخل النار علی التابید و لا سعدوا سعادة من لا تمسّه النّار. و فی ذلک ما روی عن ابن عباس قال: قوم من اهل الکبائر من اهل هذه القبلة یعذّبهم اللَّه بالنار ما شاء بذنوبهم ثم یأذن لهم فی الشفاعة فیشفع لهم المؤمنون فیخرجهم من النار فیدخلهم الجنة فسماهم اشقیاء حین عذّبهم فی النار. فقال: فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ حین اذن لهم فی الشفاعة اخرجهم من النّار و ادخلهم الجنّة و هم، هم قال: وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا یعنی بعد الشقاء الّذی کانوا فیه فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها (ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ) إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ یعنی الّذین کانوا فی النّار. قولی دیگر گفته‌اند که آسمانها و زمین آسمان دنیا و زمین دنیا است و «الا» بمعنی سوی است چنان که کسی گوید لو کان معنا رجل الا زید یعنی سوی زید لقاتلنا، اگر با ما مردی بودی بیرون ازین زید ما قتال کردیمی همچنین معنی آیت آنست که ایشان جاوید در آن باشند ما دام که این آسمانها و زمین بر پای است که نهایت دیدار شما است که از ابد خود همین دیدید بیرون از آن ابد جاودانه که در علم ما است و بخواست ما است که علم مخلوق بدان نرسد و هرگز منقطع نشود. و قال قتادة: تبدل هذه السماء و هذه الارض فالمعنی: خالدین فیها ما دامت السماوات تلک السماء و تلک الارض المبدلتان من هاتین.

و قیل: إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ من زیادة اهل النار فی العذاب و اهل الجنة فی النعیم. و قیل: إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ من کونهم فی مهلة الدنیا و فی التراب علی طول البلی و فی الموقف حتی تظهر النّار. و قیل: إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ و هو لا یشاء ان یخرجهم، یعنی لو شاء ان یرحمهم لقدر و لکنّه، لکنّه اعلمنا انهم خالدون ابدا.

روی ابو هریرة قال، قال رسول اللَّه (ص): «یؤتی بالموت یوم القیمة فیوقف علی الصراط فیقال یا اهل الجنة فیطلعون خائفین وجلین بان یخرجوا من مکانهم الذی هم به، ثم یقال: یا اهل النّار فیطلعون فرحین مستبشرین ان یخرجوا من مکانهم الذی هم به، فیقال لهم: هل تعرفون هذا؟ فیقولون: نعم، ربنا هذا الموت فیامر به فیذبح علی الصراط، ثم یقال للفریقین خلود لا تجدون فیها موتا ابدا.

وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا قرأ حمزة و الکسائی و حفص عن عاصم: سُعِدُوا بضم السین، و الوجه انه مبنی للمفعول به من قولهم: سعدت الرجل اسعده سعدا فهو مسعود، و یکون متعدیا لسعد کما یقال: خزنته فخزن هو، و قرأ الباقون سُعِدُوا بفتح السین، و الوجه انه فعل لازم مبنی للفاعل علی وزن فعل یقال سعد فلان یسعد سعادة فهو سعید، کما یقال شقی یشقی فهو شقی و السعد سبب الخبر کما ان ضده من النحس سبب الشر خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ ای غیر مقطوع عنهم. عطاء نصب علی المصدر، ای اطلعوا عطاء، قال وکیع کفرت الجهمیة باربع آیات من کتاب اللَّه عز و جل فی وصف نعیم الجنة قوله: لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ قالوا تقطع و تمنع. و قوله: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها قالوا: لا یدوم. و قوله: ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ قالوا: لا یبقی. و قوله: عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ قالوا: یجذ و یقطع.

فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ المریة، الشک، و الفعل منه: امتری و تماری و ماری غیره مماراة و مراء، در معنی این آیت سه قول گفته‌اند: یکی آنست که لا تشک ان عبادة ما یعبدونه ضلال، ای محمد نگر بگمان نباشی که پرستش این بتان که قریش آن را می‌پرستند ضلال است و گم‌راهی. دیگر معنی لا تشکّ انها تقلید لآبائهم و اقتداء منهم بهم، بگمان مباش که ایشان باین عبادت بتان تقلید پدران خویش میکنند و بر پی اسلاف خویش می‌روند. قول سوم آنست که کفار دو فرقت‌اند، فرقتی نفی صانع میکنند، و بوجود صانع بهیچ حال اقرار نمی‌دهند، و فرقتی بوجود صانع اقرار میدهند اما با وی انباز می‌گیرند و بتان و طواغیت را می‌پرستند، میگوید: لا تشک فی انّ هؤلاء فی الکفر کهؤلاء نگر بگمان نباشی که اینان همه در کفر یکسان‌اند و هر دو فرقت گمراهند ما یَعْبُدُونَ إِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ ای هم کآبائهم فی الکفر و التقلید. و قوله: کَما یَعْبُدُ یعنی کما کان یعبد فحذف لانّ قَبْلُ یدل علیه وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ حظّهم غَیْرَ مَنْقُوصٍ یعنی حظهم من الرزق. و قیل: من الخیر و الشرّ. و قیل: من العذاب.

روی اوسط بن عمرو البجلی قال: قدمنا المدینه فالفیت ابا بکر علی المنبر یخطب الناس فسمعته یقول‌ قام فینا رسول اللَّه (ص) قال سألوا اللَّه العافیة فانّه لم یعط احد افضل من معافاة بعد یقین و ایاکم و الریبة فانه لم یؤت احد اشد من ریبة بعد کفر.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ هذا تسلیة للنّبی (ص) ب: موسی و ما کان یلقاه من قومه من تکذیبهم ایّاه و اختلافهم فی التوریة میگوید: موسی را تورات دادیم و اهل تورات در آن دو گروه گشتند قومی بوی ایمان آوردند و استوار گرفتند و قومی کافر شدند و دروغ زن گرفتند، ایشان با تورات همان کردند که قوم تو با قرآن. گفته‌اند: این اختلاف ایشان بعد از بعثت مصطفی است یعنی اختلف من بعد ما اتاهم محمد، فی تصدیق ما نزّل فیها من خبر نبوّة محمد وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ بتأخیر العذاب عن امّة محمد الی یوم القیامة لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ یعنی لاهلکوا فی الدّنیا و فرغ من عذابهم. و قیل: وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ بتأخیر العذاب عن اهل الکتاب لاهلکوا حین اختلفوا فی التوریة وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ای من التوریة. و قیل: من القرآن مُرِیبٍ ذی ریب موقع فی الرّیب و التّهمة وَ إِنَّ کُلًّا لَمَّا بتشدید إِنَّ و تخفیف «لما» قرائت بو عمر و کسایی و یعقوب است و باین قرائت «ما» بمعنی من است چنان که اهل حجاز گویند: سبحان ما سبّح له الرّعد، ای من سبّح الرّعد و لام در «لما» لام تأکید است که در خبر «ان» شود و لام لَیُوَفِّیَنَّهُمْ لام قسم محذوف مضمر است، و التقدیر: و اللَّه لیوفینهم. میگوید: همه که دشمنان‌اند کتابی و مشرک همه آنست که حقّا که بایشان خواهد سپرد جزای کردارهای ایشان خداوند تو. و روا باشد که «ما» زیادت باشد زیدت بین اللّامین لیفصل بینهما کراهة اجتماعها. ابن کثیر و نافع إِنَّ کُلًّا لَمَّا هر دو بتخفیف خوانند و این هم بر معنی قرائت اوّل است و اصل ان «ان» بوده فخففت و بقی عملها. شامی و حمزه و حفص إِنَّ کُلًّا لَمَّا نون و میم هر دو بتشدید خوانند، و الوجه انّ الاصل فیه: و انّ کلّا لمن ما لیوفینّهم، فوصلت «من» الجارة بما فانقلبت النّون میما للادغام فاجتمعت ثلاث میمات فحذفت احدیهنّ فبقی لَمَّا بالتشدید و «ما» بمعنی من کما ذکرنا و اسم لجماعة النّاس کما قال تعالی: فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ ای من طاب. و المعنی: و انّ کلّا لمن الّذین لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ و قرائت ابو بکر از عاصم إِنَّ کُلًّا بتخفیف نون است و «لما» بتشدید میم، و الوجه انّ «ان» علی ما سبق من انها مخفّفة من الشدیدة و لما علی ما ذکرنا من انّ اصله من ما و اللّام هی الّتی تدخل علی خبر «ان» و اللّام فی لَیُوَفِّیَنَّهُمْ هی اللام القسم علی ما سبق فی الجمیع، و التّقدیر: و ان کلّا لمن ما و اللَّه لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ و «ما» بمعنی «من» کما ذکرنا. و یجوز ان یکون «ان» للجحد، بمعنی: «ما» و انتصاب کُلًّا بنزع الخافض، و التّقدیر: و ان من کلّ، و «لما» بمعنی: الّا، و المعنی: ما کلّ من المؤمن و الکافر و البرّ و الفاجر الّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ کقوله: إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ ای ما کلّ نفس الّا علیها حافظ إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ یعلم الصّالح منهم و غیر الصّالح.

فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ هذا الکلام هاهنا و فی سورة حم شامل کلّ امر خوطب به رسول اللَّه (ص) فی القرآن و خارجه، یقول: استقم یا محمد کما امرک ربّک و بلّغ الرّسالة و ادع النّاس الی الایمان باللّه، میگوید: راست باش و راست زی بر بردباری و هشیاری و مردی و مردمی و جوانمردی و خدا ترسی و خدا پرستی پیغام برسان و خلق بر دین حقّ خوان. و قیل: استقم علی القرآن و لا تشرک بی شیئا و توکّل علیّ فیما ینوبک.

قال: السدی الخطاب للنبیّ و المراد به امّته و قال ابن عبّاس: ما نزلت علی رسول اللَّه (ص) فی جمیع القرآن آیة کانت اشد و لا اشقّ علیه من هذه الایة، و لذلک قال لاصحابه، حین قالوا لقد اسرع الیک الشیب، فقال: شیّبتنی سورة هود وَ مَنْ تابَ مَعَکَ یعنی من اسلم و آمن بک فلیستقیموا وَ لا تَطْغَوْا ای لا تجاوزوا امر اللَّه إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ یعلم اعمالکم فیجازیکم علیه.

وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا ای لا تمیلوا الیهم و لا تطمئنّوا الی قولهم و لا تداهنوهم من قوله: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ و قیل: الرّکون الی الظلمة الرّضا بعمل الظّلمة، ای لا ترضوا باعمالهم فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ و یقال: لا تصاحب الاشرار فانّ ذلک یحرمک صحبة الاخیار. تقول: رکن الیه یرکن رکنا و رکن یرکن رکونا.

و قال قوم: رکن یرکن، و هی شاذّة نادرة و افصح اللّغات: رکن یرکن، و الرّکن ناحیة من الجبل او الحائط قویّة. و بدانکه مسّ در قرآن بر سه وجه است: یکی بمعنی اصابت چنان که درین آیت گفت: فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ ای یصیبکم لفحها. و در سورة الاعراف گفت: مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ ای اصاب آباءنا الشدّة و الرّخاء.

و در سورة ص گفت: مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ ای اصابنی و در سورة الحجر گفت: لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ ای لا یصیبهم. و در آل عمران گفت: إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ ای ان تصبکم. وجه دوم مسّ بمعنی جماع، کقوله: فی البقرة ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ یعنی ما لم تجامعوهن وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ. و فی الاحزاب ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ یعنی من قبل ان تجامعوهنّ. وجه سوم مسّ است بمعنی خبل، و ذلک فی قوله تعالی: الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ، قوله: وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ اعوان یمنعونکم من عذاب اللَّه ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ حال و لیس بعطف ای حالکم حینئذ هذا.

وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ میگوید: بپای دار نماز بر دو گوشه روز یک طرف نماز بامداد و یک طرف نماز دیگر وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ یعنی نماز شام و خفتن. این قول حسن است، مجاهد گفت: طَرَفَیِ النَّهارِ نماز بامداد است و پیشین و دیگر وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ شام و خفتن تا هر پنج نماز جمع کند، مقاتل گفت: صلاة الفجر و الظّهر طرف و صلاة العصر و المغرب طرف وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ العشاء الآخرة.

ازهری گفت: طَرَفَیِ النَّهارِ، غدوّه و عشیّه فصلاة الفجر فی احد الطّرفین و صلاة الظّهر و العصر فی الطّرف الآخر و تسمّیان صلوتی العشی وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ، ای ساعات اللّیل من اوله و فیها المغرب و العشاء الآخرة، و انما سمّیت الساعات التی فی اوّل اللیل زلفا، لقربها من النّهار واحدتها زلفة مثل غرفة و غرف و رکبة و رکب. و نصب طرفی و زلفا علی الظّرف کما تقول: جئت طرفی النّهار و اوّل اللّیل. و قیل: یعنی صلوتی العشاء لزلفة احدیهما من الأخری و قربها منها.

إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ یعنی ان الصلوات الخمس. یکفّرن ما بینهنّ من الخطایا الصغائر. و عن ابی عثمان قال: کنت مع سلمان تحت شجرة فاخذ غصنا منها یابسا فهزّه حتّی تحاتّ ورقه. ثم قال لی سلمان: الا تسئلنی لم افعل هذا؟ فقلت: و لم تفعله؟ قال: انّ المسلم اذا توضأ ثمّ احسن الوضوء ثمّ صلّی الصلوات الخمس تحاتّ خطایاه کما تحاتّ هذا الورق. ثمّ تلا هذه الآیة: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ الآیة.

و روی انّ ابا الیسر عمرو بن غزیة الانصاری کان یبیع التمر، فاتته امراة تبتاع تمرا، فقال: انّ فی البیت تمرا اجود منه فهل لک فیه؟ قالت: نعم. فذهب بها الی بیته، فضمها الی نفسه و قبّلها. فقالت: اتّق اللَّه. فترکها و ندم علی هذا فاتی النبی (ص) و قال: یا رسول اللَّه ما تقول فی رجل راود امرأة عن نفسها. و لم یبق شیئا مما یفعل الرّجال بالنّساء الّا رکبه غیر انه لم یجامعها. فقال: عمر لقد سترک اللَّه لو سترت علی نفسک، و لم یرد علیه رسول اللَّه (ص) و قال: انتظر فیه امر ربی، و حضرت صلاة العصر فصلی النبی ص العصر فلمّا فرغ اتاه جبرئیل ع بهذه الآیة فقال النبی (ص) این ابو الیسر؟ فقال: ها انا ذا یا رسول اللَّه، قال: أ شهدت معنا هذه الصلاة؟ قال: نعم. قال: اذهب فانّها کفّارة لما عملت. فقال عمر: یا رسول اللَّه أ هذا له خاصة ام لنا عامّة؟ فقال: بل للنّاس عامة.

و روی انّ رسول اللَّه (ص) رأی رجلا یقول: اللّهم اغفر لی و ما اراک تغفر، فقال النبی ص: ما اسوء ظنّک بربّک. فقال: یا رسول اللَّه انّی اذنبت فی الجاهلیة و الاسلام فقال: (ص) ما فی الجاهلیة فقد محاه الاسلام و ما فی الاسلام تمحوه الصلوات الخمس، فانزل اللَّه تعالی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ‌ و روی عن النبی (ص) قال: مثل الصلوات الخمس مثل نهر جار غمر علی باب احدکم یغتمس فیه کلّ یوم خمس مرّات فما ذا یبقین من درنه.

و قیل: الْحَسَناتِ فی هذه الایة قول العبد «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر» ذلِکَ ای هذا الّذی ذکرنا.

و قیل: القرآن ذِکْری‌ لِلذَّاکِرِینَ وعظ للمتّعظین.

وَ اصْبِرْ یا محمد علی ما یصیبک من اذی قومک و استعن علی ما امرت به بالصبر فانّ بالصبر تنال درجة المحسنین. و قیل و اصبر علی الصلاة فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ای المصلّین. هو کقوله: وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها.

فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ ای هلّا کان، و هو موضوع للتحضیض و یختص بالفعل أُولُوا بَقِیَّةٍ البقیّة الباقی من الشی‌ء ای من بقیت له بقیة من الرأی و العقل‌ و التمییز و البصیرة فیعرف الحقّ من الباطل و الصواب من الخطأ. و قیل: أُولُوا بَقِیَّةٍ اصحاب جماعة تبقی من نسلهم، و المعنی: لو کان منهم من هذه صفته لما نزل بهم العذاب إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ این استثناء منقطع است ای لکن قلیلا منهم انجیناهم لانهم کانوا بهذه الصفة. میگوید: هر قرنی از پیشینان و هر قومی که در میان ایشان زیرکان بودند که می‌باز زدند از فساد آن قوم را عذاب نکردیم و آن اندک قوم بودند چرا آن دیگران قومها که عذاب کردیم در میان ایشان هم زیرکان نبودند که ایشان را باز زدندی از فساد تا ما ایشان را عذاب نکردیمی وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ ای اتّبع الظلمة ما نعموا فیه من لذات الدنیا و آثروه و نسوا الآخرة.

و معنی اترفوا مکّنوا من التّرفة و هی التنعّم، ای آثروا ذلک علی طاعة اللَّه فهلکوا وَ کانُوا مُجْرِمِینَ کافرین.

وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری‌ بِظُلْمٍ ای بظلم من اللَّه وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ مؤمنون محسنون، این یک قول آنست که در نوبت اول رفت. معنی دیگر: وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری‌ بِظُلْمٍ منهم، ای بعضهم و الاکثر علی الصلاح، خداوند تو بر آن نیست که اهل شهری هلاک کند بآنکه قومی از ایشان ظلم کنند چون بیشترین ایشان بر صلاح باشند. سه دیگر قول آنست که ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری‌ بِظُلْمٍ بشرک منهم وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ فی المعاملات فیما بینهم یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و لا یظلم بعضهم بعضا، میگوید: خداوند تو آن را نیست و نخواهد که اهل شهری را هلاک کند بشرک و کفر ایشان چون در معاملات با یکدیگر انصاف و عدل نگه دارند و بر یکدیگر ظلم نکنند و امر معروف و نهی منکر بپای دارند از بهر آنکه مکافات کفر و شرک آتش دوزخ است و مکافات ظلم و تعدی در شرک اهلاک و عذاب دنیا. و لهذا قال ابن عباس: لم یهلک اللَّه قریة بالشرک حتی انضاف الیه ظلم بعضهم بعضا.

و قال بعضهم: الصلاح فی ثلاثة اشیاء فی اکل الحلال و اتّباع السنن و مخالفة الهوی.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً مسلمین کلّهم و لکن لم یشاء کذلک، اگر اللَّه خواستی خلق همه مسلمانان بودندی بر دین راست و ملت درست. همانست که جای دیگر گفت: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی‌ اگر اللَّه خواستید همه را راه نمودید و هدایت دادید لکن نخواست و این حکم در ازل نکرد که ایشان را مختلف آفرید بر ملّتها و دینهای پراکنده جدا جدا خواهند بود از جهودی و ترسایی و گبرکی.

إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ الا من عصم ربک برحمته فهداه الی الایمان فانه ناج من الاختلاف بالباطل، مگر کسی که اللَّه برحمت خویش او را ازین اختلاف باطل معصوم دارد، و او را براه حقّ و دین اسلام راه نماید، آن گه گفت: وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ یعنی اهل الاختلاف للاختلاف و اهل الرحمة للرحمة، خلق که آفرید اختلاف را و رحمت را آفرید، قومی رحمت را آفرید، نیکبختان‌اند سزای بهشت، قومی اختلاف باطل را آفرید، بدبختان‌اند سزای دوزخ، ایشان را چنین آفرید تا درست شود آنچه گفت: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ ای حکمه السابق فی اهل النار انه یملأ جهنم مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ ای منهما لا من احدهما و لیس ذلک للاحاطة، و قیل: من عصاة الجنّة و الناس اجمعین فیکون للاحاطة.

وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ کلا منصوب بنقصّ ما نُثَبِّتُ موضعه نصب لانه بدل عن کلّ، یعنی نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ و نقوی به قلبک فتطیب به و تصبر صبرهم، ای فلا تجزع من تکذیب قومک و اسلک سبیل الرسل قبلک فی الصّبر علی امر ربک. میگوید: ای محمد قصه‌های پیشینیان، و آئین رفتگان و اخبار پیغامبران، بر تو خواندیم تا بدانی که آن پیغامبران همه بر بلا و اذای قوم خویش چون صبر کردند و در آخر نصرت و قوّت ما چه دیدند آن را کردیم و بر تو قصه‌ها خواندیم تا دل قوی داری و از اذای دشمنان و طعن بیگانگان بس ننالی و بر تکذیب ایشان صبر کنی و گوش بنصرت داری که ما در ازل حکم کرده‌ایم که پیغامبران خود را نصرت دهیم إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ‌ و در بیان این قصه‌ها حجت روشن است، و دلالت تمام بر صحت نبوت و صدق رسالت‌ مصطفی (ص) که وی پیغامبر امّی بود هرگز بمعلمی نارفته، و مؤدّبی ندیده، و هیچ کتاب ناخوانده و نه هیچ چیز نوشته، و آن گه اخبار پیشینیان و سیر ملوک و اقاصیص امم چنان بیان میکرد و از همه خبر میداد و آنچه در طوق بشر نباشد که از ذات خود بر سازد اظهار میکرد و بر زبان می‌راند و فصحای عرب و زیرکان عالم همه از آن عاجز گشته، عاقل چون در نگرد داند که این صنعت بشر نیست، جز وحی پاک نیست، و جز رسالت خداوند و نامه وی بر زبان جبرئیل نیست، و رسالت و نبوت وی جز صدق و راستی نیست، صفت امّی در حقّ عالمیان نقص بود در حق وی هنر آمد تا لا جرم او را باین صفت جلوه کردند که: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ، قوله: ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ این تثبیت و تسکین دل مصطفی (ص) نه از آن است که در وی شکی بود لکن هر جای که دلالت قوی‌تر و برهان بیشتر آن کار و آن حکم در دل ثابت‌تر، و دل بوی آرمیده‌تر، هم چنان که ابراهیم گفت (ص): وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ ای ما جاءک فی هذه السورة الحق مع ما جاءک من الحق فی سائر القرآن هر چه بمصطفی فرو آمد. از قرآن و پیغام همه حقّ است و راست و پاک و نیکو، امّا این سورت بذکر مخصوص کرد که درین سورت اقاصیص انبیا است و مواعظ فراوان و ذکر بهشت و دوزخ و تحقیق تأکید را گفت: درین سورت همه راستی آمد بتو و درستی و این دلیل نیست که بیرون ازین حقّ نیست هم چنان که کسی سخن شنود از کسی گوید: هذا حقّ، فلیس یجب من هذا ان یکون ما سواه باطلا. فکذلک فی قوله: وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ. و قیل: جاءک فی هذه الدّنیا، ای النبوّة. وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری‌ لِلْمُؤْمِنِینَ عبرة لمن اعتبر تذکّر لمن تذکّر.

وَ قُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلی‌ مَکانَتِکُمْ قرأ ابو بکر «مکاناتکم» بالجمع إِنَّا عامِلُونَ.

وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ هذا امر تهدید و وعید، ای اعملوا ما انتم عاملون علی غیر ما انتم علیه و انتظروا ما یعدناکم الشیطان انّا منتظرون ما یعد ربّنا من النّصر.

قیل: هو منسوخ بآیة السّیف.

وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خزائنهما، و قیل: جمیع ما غاب عن العباد، و قیل: غیب نزول العذاب من السّماء، و قیل: ما اشتملت علیه السّماوات و الارض وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فی المعاد فلا یبقی لاحد فیه ملک و لا امر. قرأ نافع و حفص یُرْجَعُ الْأَمْرُ بضمّ الیاء و فتح الجیم ای یرد، فاعبده وحده و اطعمه لانّه مستحقّ العبادة و الطّاعة، و توکّل علیه، ثق به، و فوّض امرک الیه وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ یقول: هو عالم بما یعمل الخلق اجمعون یجزی المحسن باحسانه و المسی‌ء باساءته. قرائت مدنی و شامی و حفص و یعقوب تَعْمَلُونَ به تاء است میگوید: اللَّه ناآگاه نیست از آنچه شما می‌کنید نیکی از نیکان شما می‌داند، و آن را پاداش دهد، و بدی از بدان شما می‌داند، و می‌بیند و آن را جزا دهد. باقی به یاء خوانند معنی آنست که: اللَّه غافل نیست از آنچه دشمنان می‌کنند، این آیت از جوامع الکلم است، در آن ایجاز لفظ است، و حسن نظم، و کثرت معانی، و اشارت ببدایت و نهایت. میگوید: علم آسمان و زمین و هر چه در آن، و علم همه گذشتها و بودنیها خدایراست در بدایت و نهایت، ملک و ملک همه ویراست قدرت وی همه را شامل و حکم وی بر همه نافذ، آفریدگان همه رهی و بنده او، بر همه واجب است و لازم عبادت و طاعت که مالک همه بحقیقت او، بازگشت همه کار و همگان بدو، کردار بندگان نیک و بد امروز بمشیّت و خواست او، فردا هر کسی را جزای کردار از ثواب و عقاب او، روی عن کعب الاحبار انّه قال: خاتمة التوریة هذه الآیة.

 
sunny dark_mode