گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد؟

بنای خانه عمر استوار خواهم کرد

کدام روز من بیقرار بی سامان

به زیر پای تو آخر قرار خواهم کرد

به آب دیده، نگارا، کفت نخواهم شست

به خون دل کف پایت نگار خواهم کرد

کنون نماند سر انتظار و می ترسم

که دیده در سر این انتظار خواهم کرد

دلم که تخته شد از دست غم چو آیینه

نگاه دار که ناگه فگار خواهم کرد

مرا دو دیده یکی شد میان خون، تا کی

دو چشم با چو تو شوخی چهار خواهم کرد

مرا مگوی که در کار عشق کن جان را

اگر من این نکنم، خود چه کار خواهم کرد؟

حدیث عشق تو بسیار داشتم پنهان

ز حد گذشت، کنون آشکار خواهم کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد

نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد

بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین

[...]

صائب تبریزی

ز خویشتن سفری اختیار خواهم کرد

دل پیاده خود را سوار خواهم کرد

میان راه چو عیسی نمی کنم منزل

ازین گریوه به همت گذار خواهم کرد

لباس عاریت نوبهار ریختنی است

[...]

اسیر شهرستانی

ز تیغ او گل زخمی شکار خواهم کرد

ز رشک خون به دل نوبهار خواهم کرد

هزار درد سرم هست غیر بیکاری

جنون رسید ندانم چه کار خواهم کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه