آن را که غمی باشد و گفتن نتواند
شب تا به سحر نالد و خفتن نتواند
از ما بشنو قصه ما، ورنه چه حاصل؟
پیغام که باد آرد و گفتن نتواند
بی بوی وصالت نگشاید دل تنگم
بی باد صبا غنچه شگفتن نتواند
از اشک زدم آب همه کوی تو تا باد
خاشاک سر کوی تو رفتن نتواند
شوریده تواند که کند ترک سر خویش
ترک سر کوی تو گرفتن نتواند
اندر دل ما عکس رخ خوب تو پیداست
زآیینه کسی چهره نهفتن نتواند
جوینده چه سهل است که بر خود نکند سهل
فرهاد چو خسرو ره رفتن نتواند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که غمی باشد و گفتن نتواند
شب تا به سحر نالد و خفتن نتواند
از ما بشنو قصّه ما ورنه چه حاصل
پیغام که باد آرد و گفتن نتواند
بی بوی وصالت نگشاید دل تنگم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.