شبی، ای باد، سوی آن رخ گلگون نخواهی شد
به کوی آن فریب انگیز پر افسون نخواهی شد
مرا باری برآمد جان ز بیداری و تنهایی
بر آن بدگو که خواهی شد هم از اکنون نخواهی شد
رسید آن نازنین اینک، الا، ای صبر ترسان دل
ستادی کرده ای نیکو، اگر بیرون نخواهی شد
من امشب فرصتی دارم که سیرش بنگرم، لیکن
هم اندر دیدن اول، دلا، گر خون نخواهی شد
بلای جانست آن زنجیر جعد، ای عاشق مسکین
چه می بینی درو، یعنی که تو مجنون نخواهی شد؟
نگارا، ز آب چشم من دلت گشته است، می دانم
که از بخت بد من باز دیگرگون نخواهی شد
دل و دین بیهده بر بوی زلفت می کنم ضایع
از آن خویش خسرو را، تو کافر، چون نخواهی شد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.