ای شده ماه نما دیده بدخوی مرا
دیده ای هیچگه آن ماه جفا جوی مرا
نتواند که کسی را نکشد با آن روی
واگذارید به من آن بت بدخوی مرا
اره گر از پی آن روی نهندم بر سر
شانه ای دانم کاو راست کند موی مرا
گفتم این سر به یکی ضربت چوگان بنواز
گفت خواهی که تو معزول کنی گوی مرا
ترسم از بوی دل سوخته ناخوش گردد
می رسانی به وی، ای باد صبا بوی مرا
شد ز من سوخته خلقی و ز دود دل من
آتشی گیرد هر روز سر کوی مرا
گفتی افتاده بمان بر در من، چون خیزم؟
خاک ناخورده هنوز این سر و پهلوی مرا
بسکه گرید ز غمت روی به زانو خسرو
بیم زنگار شد آیینه زانوی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.