صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را
کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را
تلخ میگویی و من میبینمت از دور و بس
زهر کی آید فرو گر ننگرم تریاک را
غنچهٔ دل ته به ته بیگلرخان خونست از آنک
بوستان زندان نماید مردم غمناک را
چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک
کرد تر دامن رخت این چشمهای پاک را
گر به کویت خاک گردم نیست غم، لیکن غم است
کز سر کویت بخواهد باد برد این خاک را
شهسوارا، عیب فتراک است صید چون منی
گاه بستن عذرخواهی کن ز من فتراک را
چون دلم زو چاک شد، ای پندگو، راضی نیم
از رگ جان خود ار دوزی در این دل چاک را
چشمه عمرست و خلقی در پیاش، حیفی قویست
آشنایی با چنان دریا، چنین خاشاک را
نالهٔ جانسوز خسرو کو به دلها شعله زد
رحمتی ناموخت آن سنگین دل ناباک را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش آفریدگار و زیباییهای طبیعی میپردازد و از سروی چالاک یاد میکند. او از تلخیهای زندگی سخن میگوید و با نگاهی دور به درد و رنجهای خود اشاره دارد. غنچه دلش بدون زیبایی و در غمها غرق است، و یک احساس حسرت بر دلش حاکم است. شاعر میگوید که اگر در خاک کوی معشوقش هم کی شود، باز هم دلش غمگین است. او به خود عیب میگیرد که چرا همچون صید گرفتار عشق شده و از رفتار خود پوزش میطلبد. در نهایت، شاعر به ناامیدی و نالههای دلش اشاره میکند و از بیرحمی و سنگینی دل برخی از انسانها مینالد.
هوش مصنوعی: صد هزار بار به جان آفرین پاک، که از آب و گل، سرو مانند تو را آفریده است، آفرین میگویم به خاطر چالاکی و زیباییات.
هوش مصنوعی: شما به تلخی سخن میگویی و من از دور تو را میبینم. اگر به تو نگاه نکنم، زهر کجاست که پایین بیاید، مانند تریاک.
هوش مصنوعی: دل مانند یک غنچه است که در درون خود حسرت و غم بسیار دارد، زیرا دنیای زیبایی که در آن باید زندگی کند، در واقع برای افراد غمگین و در بند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هرگاه تو را میبینم، چشمانم به خاطر پاکی و زیباییات به تو حسادت میکنند، زیرا دامن زیبای تو را از چشمان پاک خودم میبینم.
هوش مصنوعی: اگر به خاک کویت تبدیل شوم، ناراحتیای ندارم، اما غم این است که باد میتواند این خاک را از سر کویت ببرد.
هوش مصنوعی: ای سواران، دلیل ناتوانی و ضعف من این است که به مانند یک شکار شده، همیشه در حال عذرخواهی و توبیخ از خودم هستم. پس در زمانی که مرا میبینید، قدری به خاطر اشتباهاتم مرا ببخشید و عذرخواهی کنید.
هوش مصنوعی: وقتی دلم جریحهدار شد، ای نصیحتکننده، اگر بخواهی از رگ جانم هم بگذری، هرگز راضی نخواهم بود که به این دل جریحهدار لطمهای بزنی.
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند چشمهایست که مردم به دنبال آن هستند. آشنایی با دنیای بزرگ و عمیق زندگی، برای موجودات کوچک و ناچیزی مانند ما، حقیقتاً غمانگیز است.
هوش مصنوعی: خسرو با نالهای عمیق و دردناک، دلها را مشتعل کرده است، اما آن دل سنگین و ناپاک هرگز رحمت و محبت را نمیشناسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر دم افروزی چو گل رخسار آتشناک را
شعله در خرمن زنی مشتی خس و خاشاک را
عقل را روشن شود ماهیت حسنت اگر
پرده حیرت نبندد دیده ادراک را
جان پاک است آن نه تن در زیر پیراهن تو را
[...]
سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را
ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را
از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل
گر ز چاک پهلویم بینی دل صد چاک را
گردسان خیزد زمین زان رو که در وقت خرام
[...]
آنکه نور دیده سازد روی آتشناک را
سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را
گر دل آدم نبودی جلوهگاه حسن او
با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را
آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان
[...]
شعله ها در جان زدی این سینه غمناک را
خرمنی ز آتش چه حاجت بود یک خاشاک را
تا بکی در سینه تنگم نهان دارم چو راز
آتشی کز شعله خاکستر کند افلاک را
در ره عشق تو عمری شد که حیران مانده ام
[...]
گرم خون کردم به مژگان آه آتشناک را
شستهام از آتش خود کینهٔ خاشاک را
حرز مینا هست از بدگردیِ گردون چه باک
در بغل داریم سنگ شیشهٔ افلاک را
آسمان کودنپرست و ما همه فطرتبلند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.