آستان یار و آن گه خون من
شاد باش، ای طالع میمون من
باده خواهی خورد، روشن شد مزاج
چون چنین شد بار اول خون من
بوالعجب کاری ست، من مشغول جان
وان رقیبت در چرا و چون من
کاری افتاده ست با شبها مرا
تو بخسپ، ای بخت دیگرگون من
کشتی و بازم رهایی شد ز هجر
دیر زی درد درون افزون من
خون دل از دامن، ای دیده، مشوی
یادگارست این ازان مجنون من
شعر خسرو مایه دیوانگیست
تا نیاموزد کسی افسون من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.