هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم
یک شب مگر ز بام تو سنگی دگر خورم
جایی که تو کمان کشی، ای نخل فتنه بار
پیکان آب داده چو خرمای تر خورم
روزی که بینمت ز پی دیدن دگر
شب تا به روز حسرت روز دگر خورم
گر تو خوشی که برگ مرادی نباشدم
از شاخ عمر خویش مبادا که برخورم
مستم کند ز شوق بسان شراب تلخ
خونابه غمت که چو شیر و شکر خورم
سیری هنوز نیست لب خون گرفته را
چندی که من همی ز فراقت جگر خورم
کمتر کرشمه کن که کشنده ست این شراب
بیچاره خسرو، ار قدری بیشتر خورم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر خود هزار سنگ ملامت به سر خورم
چندانکه زنده ام غم آن سپمپر خورم
آبی که از سفال سگانش رود به حلق
به زآن شراب لعل که از جام زر خورم
ریزم به باده خون جگر گره برم به کار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.