گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر شب فتاده بر در تو خاک در خورم

یک شب مگر ز بام تو سنگی دگر خورم

جایی که تو کمان کشی، ای نخل فتنه بار

پیکان آب داده چو خرمای تر خورم

روزی که بینمت ز پی دیدن دگر

شب تا به روز حسرت روز دگر خورم

گر تو خوشی که برگ مرادی نباشدم

از شاخ عمر خویش مبادا که برخورم

مستم کند ز شوق بسان شراب تلخ

خونابه غمت که چو شیر و شکر خورم

سیری هنوز نیست لب خون گرفته را

چندی که من همی ز فراقت جگر خورم

کمتر کرشمه کن که کشنده ست این شراب

بیچاره خسرو، ار قدری بیشتر خورم

 
sunny dark_mode