فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کنم
تو مرا جانب خود خوانی و من ناز کنم
چند گویی که «تو می نال که من می شنوم »
این نه چنگ است که پیش تو چو مه ساز کنم
سالها شد که نیابم خبر و در کویت
دل بیرون شده را آیم و آواز کنم
باغبانا، ز تو گه گه بود ار فرمانم
بلبلم بر سر خود آیم و پرواز کنم
بهر دلبستگی، ای دوست، ره بد بگذار
این گره من نتوانم که دگر باز کنم
خلق از صحبت من غمزده گشتند، از آنک
هر کجا شینم و غمهای خود آغاز کنم
ابر را مایه کم آید گه باریدن آب
گرنه در گریه خون با خودش انباز کنم
دل به قلب زدن برد به یک داو وکنون
جان هم اندر سر آن چشم دغاباز کنم
خسروا، جان و دل و تن ز تو بیگانه شدند
دیگران را، چه غم، ار محرم این راز کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
هر چند انجام ندارد ز چه آغاز کنم؟
در نهانخانه غیب است کلید دل من
این نه چشم است که برهم نهم و باز کنم
دام مرغان گرفتار بود ناله من
[...]
آرزو داشتم از شیر ترا باز کنم
برگ عیشی ز گل روی تو من ساز کنم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.