طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن
برد از دهان ننگ نو ننگ شکر سخن
از فندق تو هیچ نخیزد به جز نبات
در پسته تو هیچ نگنجد مگر سخن
اول حدیث روی نو گویند بلبلان
بر شاخسار گل چو در آیند در سخن
با آمل عشق عادت تو تلخ گفتن است
آری چو از لب تو ندارد خبر سخن
دل را به پیش لعل تو قلب است نقد جان
تا همچو سکه با تو نگوید بزر سخن
بر باد رفت عمر عزیز آخر ای صبا
در پیش آن نگار بگوی این قدر سخن
مقصود گفت و گوی کمال از میان تویی
گفت آنچه داشت با تو نگوید دگر سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت سخن گفتن و برقراری ارتباط اشاره میکند. او طوطی را به عنوان نمادی از گفتوگو و بیان میآورد و میگوید که از اظهارات بیمحتوا نمیتوان به چیزی ارزشمند دست یافت. شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق و ارتباط واقعی، نیاز به گفتار عمیق و معنادار دارد. همچنین، به گذر عمر و اهمیت کلمات اشاره میکند و میگوید که هر چه بگوییم، باید با ارزش و پرمحتوا باشد. در نهایت، شاعر بیان میکند که اوضاع زندگی و کمال به گفتگوهای معنادار نیاز دارد و از آنچه در دل دارد، نمیتواند بیقیمتی گفتوگو کند.
هوش مصنوعی: طوطی به نو رسیدهای دید و به سخن آمد. از دهان او، ننگ و عیب را برداشت و شیرینی کلام را به دست آورد.
هوش مصنوعی: از فندق هیچ چیزی جز شیرینی برنمیآید و در پسته هیچ چیز جز حرف و گفتگو جا نمیگیرد.
هوش مصنوعی: بلبلان وقتی بر روی شاخههای گل مینشینند، ابتدا از زیباییها و شگفتیهای نو میگویند و در صحبتهایشان به این موضوع میپردازند.
هوش مصنوعی: عادت تو این است که به زبان تلخی سخن میگویی، زمانی که از وجود من و احساساتم بیخبری.
هوش مصنوعی: دل انسان به عشق و زیبایی تو ارزشمند است و جان او همچون پولی گرانبهاست که نمیتواند به سادگی با تو سخن بگوید و خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: عمر گرانبهای من به سرعت گذشته و ای نسیم، از طرف من به آن معشوق بگو که دیگر نیازی به این صحبتها نیست.
هوش مصنوعی: مقصود و هدف از گفت و گو درباره کمال، خود تو هستی. او هر آنچه که داشت با تو بیان کرد و دیگر چیزی برای گفتن ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ابر نکته قطره و بحر گهر سخن
وی مهر نور بخشش و ای کان زر سخن
ای بلبل غریب نوای لطیف طبع
ای طوطی بدیعسرای شکر سخن
تو بحر فضل را صدف در حکمتی
[...]
طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
با شهد میرود ز دهانت به در سخن
گر من نگویمت که تو شیرین عالمی
تو خویشتن دلیل بیاری به هر سخن
واجب بود که بر سخنت آفرین کنند
[...]
ما فتنه بر توایم و تویی فتنه بر سخن
دانسته ای که هست ز طوطی هنر سخن
ما را همی دهد ز میانت کمر نشان
ما را همی کند ز دهانت خبر سخن
در مصر خوبی تو نگردد شکر فراخ
[...]
ریزد شکر لبت به خط سبز در سخن
طوطی که دیده است بدینسان شکر سخن
دشنام عاشقان به رقیبان حواله کن
حیف آیدم که رنجه کنی لب به هر سخن
در کوی عقل می نشود یافت محرمی
[...]
امروز رخ نشسته به خون جگر سخن
از صلب خامه آمده با چشم تر سخن
هر نقطه شاهدی است که بر صفحه وجود
هرگز نداشت جز گره دل ثمر سخن
روزی که از شکاف قلم چشم باز کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.