گنجور

 
کمال خجندی

لاف رندی مزن ای زاهد پاکیزه خصال

درد آن حال نداری به همین درة بنال

تو و مسئوری و سجاده و طاعت همه عمر

ما و سی و نظربازی و رندی همه سال

ما نه آشفته نقشیم که در آب و گل است

نظر پاک نباشد نگران بر خط و خال

هر کس از مائدة وصل نصیبی طلبید

تا کرا بخت نشاند به سر خوان وصال

چشم حق دیده کجا بسته فردا باشد

عاشق و وعده تأخیر رهی امر محال

طالب دوست کو دور شمارد خود را

بی خبر تشنه همی میرد و در عین زلال

گرچه نقصان کمال از می و شاهد بازیست

در مقامی که همه اوست چه نقصان چه کمال

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال

جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال

چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست

چه بود روزی پیروزتر از روز وصال

بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال

باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال

گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو

شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال

بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو

[...]

قطران تبریزی

چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال

داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال

باز رفته بکنار و شده آواره غراب

یافته شیر نیستان و شده دور شگال

ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف

[...]

سوزنی سمرقندی

حاجب بوم یکی از سپید است بفال

. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال

خاصه را صید گرفتار میان چنگال

عامه مردم را داده از آن صید حلال

انوری

ای ترا کرده خداوند خدای متعال

داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال

حق آنرا که زبر دست جهانی کردت

که مرا بیهده بی‌جرمی در پای ممال

بکرم یک سخن بنده تامل فرمای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه