ندارد آن دهان گفتم نشان گفتا چنان باشد
مارینا ولی ما را میانی هست و آن هم بی نشان باشد
غم خال نو آسان نیست بر جان و تن لاغر
که تار عنکبونانرا مگس بار گران باشد
به یک داغ و نشان نبود غلامانرا گریز امکان
ا ز جورت چون گریزد دل که بر وی صدنشان باشد
نباشد بر زمین سروی چو تو بر آسمان ماهی
و گواه من برین معنی زمین و آسمان باشد
خجل زآن باغ رخسارند گلبویان یکی ز آنها
که پیش آن ذقن شد سرخ سیب بوستان باشد
عجب سرویست آن قامت عجبئر آب آن عارضی
کسی را زیید این افسر که خاک آستان باشد
زمان وصل چون یابی کمال آن دم غنیمت دان
که خوش میشی است سلطانی اگر خود یک زمان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی و دلستایی معشوق و احساسات شاعر اشاره دارد. شاعر در آن بیان میکند که نشانهای از معشوق خود را نمیبیند و از غم دوری او رنج میبرد. او با تشبیهات زیبا، توصیفاتی از زیبایی معشوق و ناتوانی خود در تحمل دوری او میآورد. همچنین در پایان به اهمیت لحظات وصال و قدردانی از لحظات خوش با معشوق اشاره میکند و آنها را به مانند سلطانی با ارزش میداند. این شعر نمایانگر عشق و دلبستگی عمیق شاعر است.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که آنچه من بیان کردم، نشانی ندارد و او پاسخ میدهد که اینطور است. اما ما در میان خود نشانهای داریم که آن هم نامشخص و بینشان است.
هوش مصنوعی: غمِ چهرهی زیبا بر روح و بدن نحیف آسان نیست، چون که بار سنگین برای تارهای عنکبوتی موجودات ریز و ظریف است.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان شاهد نشانههای زیادی از عشق و علاقه باشد، نمیتواند به راحتی از آن فاصله بگیرد، درست مانند غلامانی که از یک داغ نمیتوانند فرار کنند. آنها از آنچه به آنها نسبت داده شده نمیتوانند بگریزند.
هوش مصنوعی: هیچ درختی بر زمین به زیبایی تو وجود ندارد و تو همانند ماهی در آسمانی. من میتوانم به این حقیقت شهادت دهم که زمین و آسمان به این خوبی و زیبایی نمیتواند وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: خجالتزده از زیبایی چهرهها، گلهای باغ یکی از آنها که پیش از او جوانه زده، مانند سیب سرخی در بهشت است.
هوش مصنوعی: این عجب است که آن قامت چقدر زیبا و برازنده است! آن چهره همانی است که هر کسی را مجذوب خود میکند. این تاج و سربند بر سر او در واقع باید بر خاک درگاهش باشد، زیرا او واقعاً لیاقت بزرگترین احترام را دارد.
هوش مصنوعی: وقتی زمان وصال را پیدا کردی، آن لحظه را غنیمت بشمار. چرا که در این لحظه، خوشبختی و شادابی همچون سلطانی در وجودت خواهد بود، حتی اگر فقط برای یک لحظه باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشد
جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد
چنان باشد جهان همواره تا شاه اندران باشد
ازیرا کو فرشته ست و فرشته در جنان باشد
بهار از عارض خوبش همانا نسبتی دارد
[...]
چو آمد روی مه رویم چه باشد جان که جان باشد
چو دیدی روز روشن را چه جای پاسبان باشد
برای ماه و هنجارش که تا برنشکند کارش
تو لطف آفتابی بین که در شبها نهان باشد
دلا بگریز از این خانه که دلگیرست و بیگانه
[...]
سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد
ندارد با تو بازاری مگر شوریده اسراری
[...]
کسی را کاین چنین زلف و بناگوش آن چنان باشد
اگر در دیده و دل جای دارد و جای آن باشد
بلایی گشت حسنت بر زمین و همچو تو ماهی
اگر بر آسمان باشد، بلای آسمان باشد
مرا چون هر دمی سالی ست اندر حسرت رویش
[...]
سعادت دل دهد آنرا که چون تو دلستان باشد
نمیرد تا ابد آنکس که او را چون تو جان باشد
رخت در مجمع خوبان مهی بر گرد او انجم
تنت در زیر پیراهن گل اندر پرنیان باشد
نگاری را که موی او سر اندر پای او پیچد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.