فرح به سینه پر غصه بی تو چون آید
که گر به کوه بسنجم غمت فزون آید
گذشت از غم فرهاد سالها و هنوز
صدای ناله اش از کوه بیستون آید
اگر رود ز دل ریش من بگردون دود
بسوزد ابر و ازو ژاله لاله گون آید
به بین تفاوت راه ای قبه خشک دماغ
تراز بینی و ما را ز دیده خون آید
ز چشم سلسله مویان حکایت احباب
حکایتیست که از مستی و جنون آید
همین که نقش دهانش چو میم بندد چشم
خیال ابروی او پیش من چو نون آید
عجب مدار که روزی به آب چشم کمال
ز آستانه او سرو و گل برون آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها، شاعر به حسرت و غم و اندوهی عمیق اشاره میکند که در فقدان معشوقش به سر میبرد. او میگوید که حتی اگر غم معشوقش را با کوههای بلند مقایسه کند، باز هم احساس میکند که غمش بیشتر است. همچنین نالههای فرهاد، که در گذشته عاشق بوده، همچنان از دل کوهها به گوش میرسد. شاعر احساس میکند که دلش با درد و غم پر شده و این غم به مانند دود و ابر اشک برمیخیزد. او به تفاوت نگاهها اشاره میکند و از درد ناکامی و دلتنگی خود میگوید. همچنین یادآور میشود که موی یار و زیباییاش در خیال او مانند نشانههایی از عشق و جنون است. در نهایت، شاعر به قدرت عشق و تاثیر آن بر زیباییهای طبیعی اشاره میکند، به گونهای که با اشکهایش، گلها و درختان به زیباییهایی در کنار آستانه معشوقش تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی که دلم پر از غم توست، چطور ممکن است شادی به دلم بیاید؟ چون اگر غم تو را با کوهها بسنجیم، باز هم میبینم که غمت بیشتر است.
هوش مصنوعی: سالها از غم فرهاد گذشته، اما هنوز صدای نالهاش از کوه بیستون به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر غم و آتش دل من از بین برود، به جای آن، ابرها میسوزند و از آن باران مانند گلهای لاله نازل میشود.
هوش مصنوعی: به تفاوت مسیر نگاه کن، ای کسی که با سرخشک و بیاحساس هستی، بینیات را تراز کن و ما از دیدهامان اشک میریزیم.
هوش مصنوعی: داستانی که از چشمهای کسانی که موی بلند دارند روایت میشود، دربارهی عشق و دیوانگی است.
هوش مصنوعی: به محض اینکه لبهای او بسته میشود، خیال ابروی او در ذهن من به شکل نون ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: تأمل نکن که روزی با اشکهای خویش، زیبایی و کمال از درگاه او همچون سرو و گل بیرون خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سحرگهان که دل از بند خود برون آید
به پای فکر برین بام بیستون آید
خرد چراغ یقین پیش راه دل دارد
سوی نشیمن اصلیش رهنمون آید
هر آنچه جان مصفّاست قصد عرش کند
[...]
مرا که نقش خیال تو در درون آید
عجب مدار ز اشکم که لاله گون آید
وثاق توست درونم، نمیدهد دل بار
که جز خیال تو غیری اندرون آید
کسی به بوی وصال تو تازه دارد جان
[...]
به دست من کمر نازک تو چون آید؟
مگر مرا ز کف دست مو برون آید
به هر چمن که دلم با فغان درون آید
ز داغ لاله ی او تا به حشر خون آید
به شوق دیدن من سر به کوه و دشت نهد
ز هر دیار که دیوانه ای برون آید
نمی شود به فسون رام با کسی این مار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.