گنجور

 
کمال خجندی

زاهد از روی تو تا چند مرا توبه دهد

گو دعا کن که خدایش ز ریا توبه دهد

گفته ای بردر منه بس کن ازین ناله و آه

کس ندیدم که گدا راز دعا توبه دهد

عاشق روی نرا زین دو برون کاری نیست

با رقیبش کشد از عشق تو با توبه دهد

پیش لبهای تو از دعوی کوچک دهنی

غنچه ها را همگی باد صبا توبه دهد

شیخ در دور لب او به کسی توبه نداد

همه رفتند به میخانه کرا توبه دهد

رایگان دل برد آن ابرو و زین ناید باز

شوخ کج باز که او را ز دغا توبه دهد

مرشد آن نیست که از می دهدت توبه کمال

مرشد آنست که از تو به تو را توبه دهد