دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود
غمخانه درویش به از خلد برین بود
هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی
در بارگه عشرت ما عیش کمین بود
حاجت بمی و نقل نبده مجلسیانرا
کان لب بشکر خنده هم آن بود
از گوشه خاطر بنشاط نظر او
و همین بود اندیشه برون آمد و غم نیز بر این بود
دل رفت به حیرت همه شب در سر آن زلف
کر طالع شوریده امیدش به چنین بود
القصة بنظاره آن روی براندیم
عیشی که به از مملکت روی زمین بود
من بعد کمال از اجل اندیشه ندارد
کز زندگیش غایت مقصود همین بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و خوشیهای یک کلبه که در آن زندگی میکند صحبت میکند و آن را شاه نشینی بهتر از کاخهای سلطنتی میداند. او به عشق و شادیهایی اشاره دارد که در آنجا تجربه میکند و معتقد است که خوشیهای این زندگی حتی بالاتر از بهشت است. دل او به خاطر زیباییها و لحظاتی که در آنجا میگذرانیده، حیرتزده است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که آنچه از زندگی میخواهد، نه مقام و منزلت، بلکه همین خوشیهای ساده و عمیق است.
هوش مصنوعی: دیروز متوجه شدم که خانهٔ ما، که به دردسری مثل کلبهٔ درویش میماند، از کاخ شاهان بهتر است و همین احساس غم و اندوهی که داریم، بهشت برین را نیز زیر سایهٔ خود خواهد برد.
هوش مصنوعی: در بارگاه شادی ما، هم مقام سلطنت و هم پایهی پادشاهی وجود دارد، اما لذت و خوشی در کمین است.
هوش مصنوعی: حاجتت را به دل بگذار و به دیگران چیزی نگو، زیرا لبهای شادگوی هم به اندازه شیرینی میخندند.
هوش مصنوعی: از گوشهی ذهن، شادی نگاه او را دیدم و به همین دلیل افکارم بیرون آمد و غم هم به همین علت بود.
هوش مصنوعی: دل شب را به خاطر زلفهای پیچیده و زیبا در حیرت گذراند، و امیدش به اینکه به چنین زیبایی دست یابد، باعث شده که این حال و روزش باشد.
هوش مصنوعی: در این شعر اشاره شده است که دست یازیدن به زیبایی و جذابیت زندگی، از همهی نعمتهای دنیا ارزش بیشتری دارد. در واقع، وقتی به چهرهی معشوق نگاه میکنیم، لذت و خوشیای که در این تجربه حس میکنیم، از همه چیز مهمتر و بالاتر است.
هوش مصنوعی: پس از رسیدن به کمال، دیگر مرگ برایش دغدغهای ندارد؛ چرا که هدف نهایی زندگیاش همین بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آندم که مرا فرقت آن لعبت چین بود
از غایت تلخی چو دم بازپسین بود
یاد لب و دندان چو لعل و گهر او
میکردم و جز عم صدف در ثمین بود
آن عهد کجا رفت که از زلف چو شامش
[...]
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود
گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟
[...]
آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود
برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود
دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی
امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود
شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم
[...]
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود
گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟
[...]
کس چون تو نبودست و نخواهد پس ازین بود
در باغ جهان میوه مقصود همین بود
در کعبه و بتخانه در من نگشادند
مارا همه جا بخت بدخویش قرین بود
دل گوشه تنگی است ولی وقف غم تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.