گنجور

 
کمال خجندی

در راه عشق هر که بمن اقتدا کند

باید که سر ببازد و جان را فدا کند

دیوانه وار خانه هستی کند خراب

هر کو اساس عشق حقیقی بنا کند

باری گزیده ایم که در حاصل حیات

سر کنیم در سر کارش کرا کند

در حق من رقیب اگر گفت تهمشی

صاحب نظر هر آینه این افترا کند

روزی ز روی لطف نپرسی که این غریب

بی ما چگونه میگذراند چها کند

وقتی ندانی از سر کویت شنیدمی

کوهاتفی که بازم از آنجا ندا کند

سی ساله بندگی کمال ار قبول نیست

رفت آنچه رفت باز زند ابتدا کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابوسعید ابوالخیر

با خلق هر کرم که کند هم خدا کند

باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند

مسعود سعد سلمان

عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا

تا ساقی من آن بت حوری لقا کند

زهره ست و ماه باده و رویش به روشنی

زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند

آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند

[...]

انوری

هرچ از وفا به جای من آن بی‌وفا کند

آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند

با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست

یارب چه کارها کند او گر وفا کند

آزادگان روی زمینش رهی شوند

[...]

حمیدالدین بلخی

چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را

بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند

بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان

باید که آن نماز شده ز ابتدا کند

زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست

[...]

عبید زاکانی

با خلق هر کرم که کند چون خدا کند

باشد که ناگهان نظری سوی ما کند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه