گنجور

 
کمال خجندی

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد

حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد

حلاوتی که نرا در چه زنخدان است

هزار یوسف مصری به قعر آن نرسد

تو هر طرف که کشی نیر من ز رشک آنجا

پر شوم که بهر سینه ذوق آن نرسد

مکش مرا که ز بس لاغری همی ترسم

که روی تیغ تو ناگه به استخوان نرسد

کجا به ما رسد آن زلف کز زنخدانت

فتاده ایم به چاهی که ریسمان نرسد

چنین که نسبت روی تو می کنند به ماه

چگونه از تو سر او به آسمان نرسد

مرا سریست که بر خاک پاش خواهم سود

زمفلسان خود او را جز این زیان نرسد

نعیم و لذت دنیا اگر چه بسیارست

به ذوق بادة صافی ارغوان نرسد

کمال تا نشوی هیچ مگذر از در باره

که زحمت تو بدان خاک آستان نرسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

بر آستانه اسرار آسمان نرسد

به بام فقر و یقین هیچ نردبان نرسد

گمان عارف در معرفت چو سیر کند

هزار اختر و مه اندر آن گمان نرسد

کسی که جغدصفت شد در این جهان خراب

[...]

ابن یمین

مرا ز عشق تو گر شادیی به جان نرسد

تو شاد باش که جز غم به عاشقان نرسد

روا مدار که بیمار لعل چون شکرت

ز پا در آید و دستش بناردان نرسد

بیان طره تو کردمی و لیک دلم

[...]

صائب تبریزی

به گرد گریه من ابر درفشان نرسد

به آه حسرت من برق خوش عنان نرسد

مجردان چو مسیح از علایق آزادند

کمند رشته مریم به آسمان نرسد

مرا ز خرمن گردون چه چشمداشت بود؟

[...]

مشتاق اصفهانی

نیم غمین که به گردون مرا فغان نرسد

اگر به بار رسد گو به آسمان نرسد

چه پرورش دهم آن نخل را درین گلشن

که چون رسد ثمر او به باغبان نرسد

چرا کشم چو نه آهم رسد ز ضعف بر او

[...]

طبیب اصفهانی

کدام شب که فغانم به آسمان نرسد

خدا کند که ز دوری کسی به جان نرسد

از آن همیشه ترا سر بر آستان دارم

که پای غیر برین خاک آستان نرسد

من و گلی که زبس سرکشی درین گلشن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه