تو خود به گوش نیاری حدیث زاری ما
که در تو کار نکردست درد کاری ما
شنوده ام که گشودی زبان بدشنامم
عزیز من چه گشاید ترا ز خواری ما
گر ای نسیم شبی بگذری بر ان سر زلف
به گوش او برسان ذکر بی قراری ما
هزار بار به جان بار محنتت بردیم
به هیچ بر نگرفتی تو بردباری ما
اگر چه از دو جهان کرده ایم قطع امید
به لطف و رحمت تو هست امیدواری ما
سزد که ذیل کرم بر گناه ما پوشند
به روز حشر چو بینند شرمساری ما
کمال در سگ کویش علو همت بین
که عار آیدش از همدمی و یاری ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به میزان درد و رنجی که به خاطر عشقش تحمل کرده، میپردازد. او از محبوبش میخواهد که گوش به شکایتهای او بدهد و از بیتوجهی وی گلایه میکند. شاعر از اصطلاحاتی چون زاری و خواری استفاده میکند تا عمق اندوهش را نشان دهد. او به محبوبش میگوید که اگر لحظهای بر او بگذرد، باید بیقراری او را بشنود. با وجود اینکه از دنیا مأیوس شده، به رحمت و لطف محبوب امیدوار است. در نهایت، شاعر به مقام بلندِ عاشقانه و ارادت به محبوب اشاره میکند و میگوید که او به هیچ وجه از همراهی با محبوبش شرمنده نیست.
هوش مصنوعی: تو خود به درد و دل ما گوش نمیکنی، در حالی که ما در عشق تو زجر میکشیم و این درد برای ما سخت و عمیق است.
هوش مصنوعی: شنیدهام که به بد و بیادبی دربارهام صحبت کردی. عزیز من، چه چیز میتواند تو را از این تحقیر رهایی بخشد؟
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر شبی از کنار آن سر مو بگذری، پیام بیقراری ما را به گوش او برسان.
هوش مصنوعی: ما بارها دلتنگی و رنج تو را به دوش کشیدیم، اما تو هیچگاه به خاطر صبر و شکیباییات از ما قدردانی نکردی.
هوش مصنوعی: هرچند از تمام دنیا ناامید شدهایم، اما هنوز به لطف و رحمت تو امیدواریم.
هوش مصنوعی: خوشا به حال ما اگر در روز قیامت به خاطر گناهانمان، کرم و بزرگواری خداوند ما را زیر سایه رحمتش قرار دهد و شرمندگیمان را بپوشاند.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که شخصیت عالی و والای فردی را میتوان در اوج آرزوها و همت او مشاهده کرد. او از هم نشینی و کمک دیگران احساس شرم میکند و به نوعی خود را بالاتر از آن میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمی توان بجفا قطع دوستداری ما
که از جفای تو بیشست با تو یاری ما
بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز
گلی نرست ز باغ امیدواری ما
بچشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی
[...]
قرار میبرد از خلق آه و زاری ما
به این قرار اگر مانده بیقراری ما
شویم گرد و به دنبال محملش افتیم
دگر برای چه روز است خاکساری ما؟
خمار صحبت تو عقل و هوش از من برد
[...]
شکست رنگ می از ترک میگساری ما
نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما
کم است اشک برای سیاهکاری ما
مگر کند عرق انفعال یاری ما
نماند در دل خم نم ز میگساری ما
[...]
به سر گشودن خمهای می چو دست زدیم
کسی نکرد چو پیمانه دستیاری ما
تو غنچه گل و ماخار، اگر شوی هم بزم
به عزتت چه زیان می رسد ز خواری ما؟
بُوَد که درگذرند از گناهکاریِ ما
که بیش از گنهِ ماست شرمساریِ ما
شُدَت چه زود فراموش عهدِ یاریِ ما
به یاری تو نه این بود امیدواریِ ما
جفا و جورِ تو با ما به اختیارِ تو نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.