تن در پی جان میرود ای بخت کجایی
موقوف تو ماندیم که راهی بنمایی
از کار فرو بسته در هم شده ما
لطفی بنمایی گرمی باز گشایی
گویند که تعجیل مکن تا برسد وقت
پیداست که تا چند بود مد جدایی
ای دل مکن اندیشه از این راه که صعب است
نومید نشاید شدن از لطف خدایی
دیگر ندهم دامن مقصود خود از دست
گر یابم از این واقعه سب رهایی
گفتی که کمالا مکن اندیشه رفتن
آیا من مشتاق کجا و تو کجایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جدایی و انتظار برای رساندن به محبوب اشاره میکند. او از وضعیت سختی که در آن به سر میبرد، ابراز ناامیدی و سردرگمی میکند و از بخت خود میخواهد راهی برای رهایی نشان دهد. شاعر به دل خود میگوید که از نامیدی نباید به خداوند دوری کند و همچنین تأکید میکند که نمیتواند آرزوها و خواستههای خود را فراموش کند. او مشتاق است و دغدغهاش این است که با وجود فاصلهها، عشقش را فراموش نکند.
هوش مصنوعی: تن انسان به دنبال جانش میگردد؛ ای بخت، کجایی؟ ما در بلاتکلیفی ماندهایم و نمیدانیم چه راهی را باید برویم.
هوش مصنوعی: اگر با مهربانی دستی به یاری ما بگشایی و مشکلاتی که به هم انباشته شدهاند را حل کنی، لطف بزرگی کردهای.
هوش مصنوعی: میگویند عجله نکن و منتظر باش تا زمان مناسب برسد. مشخص است که جدایی چه مدت ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای دل، نگران این راه دشوار نباش، ناامیدی از رحمت خداوند جایز نیست.
هوش مصنوعی: دیگر نمیگذارم که هدفم از دست برود، اگر از این ماجرا نجات یابم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که هرگز به فکر رفتن نباش، اما آیا من مشتاق و دلباخته هستم و تو کجا هستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.