روزی نوشینروان به باغ سرای اندر، حجام را بخواند تا موی بردارد. چون حجام دست بر سر وی نهاد گفت « ای خدایگان دختر خویش بزنی به من ده تا من دل (تو) از جهت قیصر فارغ گردانم » نوشین روان با خود گفت « این مردک چه میگوید!؟ » ازان سخن گفتن وی عجب داشت ولیکن از بیم آن استره که حجام بدست داشت هیچ نیارست گفتن. جواب داد « چنین کنم تا موی نخست برداری ». چون موی برداشت و برفت بزرجمهر را بخواند و حال با وی بگفت، بزرجمهر بفرمود تا حجام را بیاوردند، وی را گفت « تو به وقت موی برداشتن با خدایگان چه گفتی؟» گفت «هیچ نگفتم » فرمود تا آن موضع را که حجام پای بر وی داشت بکندند، چندان مال یافتند که آن را اندازه نبود. گفت « ای خدایگان آن سخن که حجام گفت نه وی گفت چه این مال گفت، برانچه دست بر سر خدایگان داشت و پای بر سر این گنج .» و بتازی این مثل را گویند من یری الکنز تحت قدمیه یسال الحاجه فوق قدره.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: روزی نوشین روان حجام را برای کوتاه کردن موهایش فراخواند. هنگامیکه حجام دست بر سر او نهاد، از او خواست که دخترش را به همسری به او بدهد تا دلش را از دردها آزاد کند. نوشین روان از این سخن تعجب کرد اما بخاطر ترس از حجام چیزی نگفت. بعد از اینکه موی او را برداشت، بزرجمهر را خبر کرد و ماجرا را برای او تعریف کرد. وقتی بزرجمهر از حجام خواست تا بگوید چه گفته، او گفت که چیزی نگفته است. بزرجمهر دستور داد تا جایی که حجام پایش را گذاشته بود، بکنند و مقدار زیادی مال یافتند. در نهایت، او گفت که این مال به خاطر دست بر سر نوشین روان بوده است و این را به مثالی تشبیه کرد.
هوش مصنوعی: روزی نوشینروان به باغ خودش حجام را فراخواند تا موهایش را اصلاح کند. هنگامی که حجام دستش را بر سر او گذاشت، گفت: «ای آقا! دختر خود را به من بده تا بتوانم دل تو را از فکر قیصر راحت کنم.» نوشینروان با خود فکر کرد که این مرد چه میگوید. از این حرف او شگفتزده شد، اما به خاطر ترسی که از حجام داشت، نتوانست چیزی بگوید. در پاسخ گفت: «همین کار را بکن، تا اول مو را برداری.» سپس وقتی که مو را برداشت، به سراغ بزرجمهر رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. بزرجمهر دستور داد تا حجام را بیاورند و از او پرسید: «در هنگام برداشتن مو چه گفتی؟» حجام پاسخ داد: «هیچ نگفتم.» بزرجمهر دستور داد تا جایی که حجام پایش را بر سر نوشینروان گذاشته بود، حفاری کنند و در آنجا مقدار زیادی مال پیدا کردند. بزرجمهر گفت: «ای آقا! آنچه حجام گفت، نه به خاطر سخن خودش، بلکه به خاطر این مال است که خیالت را راحت کرده، زیرا پای او بر سر این گنج است.» این جمله به صورت ضربالمثل بیان شده است که به معنای این است: «کسی که زیر پایش گنجی است، هیچگاه نیازی نخواهد داشت.»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.