گنجور

 
خواجوی کرمانی

دی دمی با غمگساری باز می گفتم غمی

از بلای تنگدستی و جفای روزگار

گفت آنکت خواجه می فرمود آیا هیچ داد

گفتم آری داد گفت آخر چه گفتم انتظار